Bahar:) 🤍

نگارش هفتم. درس 7 نگارش هفتم

دوستان ایده بدید:) نمیخوام برام بنویسین فقط ایده تاججج میدمممم

جواب ها

Nika ....

نگارش هفتم

هیچی به پارک فک کن بگو بچه ها در حال بازی بودند هر کدام چه حس و حال داشته مثلا صدا زیاد و باد درختان رو تکون می داد و...

جواب معرکه

Roya ....

نگارش هفتم

جنگل سر سبز . دریا . خانه ی رویایی. آینده. زندگی . آسمان.

جواب معرکه

Qazal

نگارش هفتم

میتونی به دریا، جنگل، خیابون شلوغ، شهرشلوغ، خانه رویایی و... فکر کنی
فائزه

نگارش هفتم

در جنگلی سبز با درختانی بلند و زیبا قدم می زنم . به هر سمتی که نگاه می کنم همه جا پر از درختان صنوبر کاج به چشم می خورد .بوته های توت و تمشک را می بینم به سمت بوته ها می روم و کمی از آن ها را می خوردم و از مزه ی ترش و دلنشین آن لذت می برم … پرنده های خوش صدا با آواز های زیبا از ان سو به آن سو پرواز می کننند پروانه های رنگارنگ را می بینم و به سمت ان می روم . یکی از انها نظرم را جلب می کند دنبالش می روم تا بگیرمش از این طرف تا آن طرف و با این پروانه ی زیبا بازی میکنم و به هر طرف که می رود من را نیز به سمت خود می کشاند . اما پروانه به اوج می رود و من گمش می کنم ولی وقتی که به اطراف نگاه می کنم می بینم که از جنگل خارج شدم و از دور صدای دریا را می شنوم میدوم تا به دریا برسم ونسیمی ملایم موهایم را به بازی می دهدوقتی به روبه روی دریا می رسم خورشید در حال غروب است و دریایی ابی با اسمانی قرمز لحظه ی ناب و بی نظیری را به وجود می اورد من روی زمین می نشینم در حالی که به دریای و غروب اسمان نگاه می کنم و نسیمی ملایم می وزد
بهترین‌روز‌زندگی‌من‌ .سفر‌تخیلی‌به‌آینده.‌ مهم‌ترین‌درسی‌که‌از‌زندگی‌گرفتم .یک‌خاطره‌ی‌خنده‌دار .قهرمان‌زندگی‌من‌پدرم .نامه‌ای‌به‌خدا
می تونی یک روز کنار خانواده ات را تصور کنی جنگل سبز دنیا ی بدون جنگ و پر صلح و ....
roshanak kordani

نگارش هفتم

جنگل توی زمستان ساحل اقیانوس آسمان لانه پرندگان خواب زمستانی حیوانات درخت ها کلبه چوبی تاج لطفا 🌝🍥☁️
... ...

نگارش هفتم

علم آرامش دریا بچه های بی سرپرست مادر
عسل هستم

نگارش هفتم

دوست دارم بنویسم عهههه < با صدای باران از خواب بیدار شدم. صدای باران آن هم در روز های بارانی به آدم تسلی می‌دهد. بر روی تختم نشستم و چشمانم را بستم، پنجره‌ی اتاق باز بود و بوی خاک نم زده می آمد. نفس عمیقی کشیدم و به سمت پنجره رفتم. دستم را از پنجره بیرون آوردم و باران را لمس کردم! کودک همسایه همراه ژاکتی بیرون آمده بود و دور خودش میچرخید و می‌خندید. لبخندی زدم و به ساختمان های بلند و کوچک، سفید و طوسی کوچه‌ی مان نگاه کردم. بعضی ها از پنجره به باران نگاه می‌کردند و بعضی ها بروی بام هایشان بودند. باران بهاری چیز دیگریست! همیشه اوایل بهار را که باران می‌بارید دوست دارم و خواهم داشت. (نمیدونم خوب نوشتم یا نه ولی اگر دوست نداشتی میتونم یکی دیگه بنویسم یا دیگه هیچی دیگه😂😂

سوالات مشابه درس 7 نگارش هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام