جواب معرکه
یا خدا😂خواهر ما اگ حال انشا نوشتن داشتیم زنگ نگارشمونو نمیپیچوندیم😂
ولی مثلا میتونی ازین استفاده کنی:
[روز اول مدرسه بود با هیجان و استرسی که گریبان گیرم شده بود از خواب بیدار شدم خونه پر از هیاهو بود هرکس یک کاری رو دست گرفته و انجام میداد مادر صبحانه حاضر میکرد و برای بچه ها چاشت آماده میکرد پدر طبق معمول وسایل کارش را جمع و جور میکرد و بچه ها برای مدرسه آماده میشدند . بعد از خوردن صبحانه و حاضر شدن با دعای مادر راهی بیرون شدیم . بعد چندی منتظر ماندن بالاخره سرویس برادر/خواهر کوچکترم آمد و برادر/خواهر کوچکترم را سوار ماشین سرویسش کردم . حال نوبت خودم بود که سوار سرویسم شوم . ماشین سرویس جلوی پایم ترمز کرد چند دانش اموز داخل نشسته بودند هیچکدام را نمیشناختم حدس زدم دانش آموزهای جدید هستند سوار شدم و گرم صحبت با بچه ها شدیم . چندی نگذشته بود ک متوجه شدم مسیر مدرسه ام از این سمت نیست با خود فکر کردم شاید راننده سرویس مسیر دیگری ره پیش گرفته بنابراین هیچ نگفتم و ساکت ماندم . تا اینکه ماشین ایستاد و بچه ها قصد پیاده شدن کردند و اما من هنگ کرده بودم مدرسه ی من اینجا نبود! حیرت زده وارد مدرسه شدم و مستقیم به دفتر مدرسه رجوع کردم و خواستار زنگ زدن به پدر و مادرم شدم مدیر اسم و فامیلم را پرسید و وقتی اسمم را گفتم تعجب کرد گفت دانش آموز این مدرسه ای؟ ترسیده بودم فکر کن روز اول مدرسه به مدرسه اشتباهی بروی و بعد هم به مدرسه خودت دیر برسی با استرس نام مدرسه ام را گفتم و گفتم سرویسم مرا اشتباه اورده مدیر به راننده سرویس زنگ زد .راننده سرویس گفت که اشتباهی شده و بجای آقای فلانی آمده و چند دانش آموز دیگر را هم مانند من اشتباهی سوار کرده و به مدرسه اشتباه برده!
و بله این بود خاطره ی روز اول مدرسه من با سرویس گرانبهایم .]
وای ۲۰ دیقه س دارم تایپ میکنم🤣مدیونی استفاده نکنی فردا امتحان شیمی دارم بجاش نشستم برات انشا مینویسم😭🤣