نگارش دهم -

درس2 نگارش دهم

yomna maks

نگارش دهم. درس2 نگارش دهم

مثل نویسی از درس دوم لطفا زود برام بفرستین

جواب ها

در زمان های قدیم در یک روستایی یک زن با دوتا بچه کوچک و یک پسر بزرگ زندگی میکرد.زن ، شوهرش را از دست داده بود و تنها راه درامد آنها از گاو و گوسفندهایش بود.اما این درامد کفاف خرج و زندگی آنها را نمیداد.زن به پسر بزرگش گفت که ای پسر عزیزم به داخل شهر برو و دنبال کار باش و خرج برادر و خواهرهای کوچکت را در بیاورمن در اینجا هم از گاو و گوسفندها از طریق فروش شیرشان درامد در میاورم.اما پسر سر باز زد و گفت کار کجاست مادر من. بیکاری در همه جا هست. شهر و روستا ندارد.پس از گذشت یکسال مریضی به دام هایشان افتاد و همه ی گاو و گوسفندهایشان مردند. به اصرار مادر، پسر مجبور شد به شهر برود و دنبال کار باشد.پسر به شهر رفت و به سختی کار میکرد و دنبال کار بود تا اینکه بالاخره پس از گذشت چند روز سختی، کاری با درامد خوب پیدا کرد.درامدی جمع کرد و به روستا نزد مادرش بازگشت و تمام درامد ان ماهش را به مادرش داد. مادر از خوشحالی به فرزندش گفت که پسرم نصیحتی به تو میکنم تا اخر عمرت بهش عمل کن : تا تو نخواهی و دنبار کار نباشی کار سراغ تو نمیایدیاد مثلی افتاد که از تو حرکت از خدا برکت. تو تلاش کن و مطمئن باش خدا کمکت میکند. معرکه یادت نره 🌏💙

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت