وجود، تنها چیزی است که نیازی به اثبات ندارد و هرکس آنرا بالفطره در ذات خود یا در تجربه و در عمل ادراک میکند. واضحتر از وجود چیزی نیست و همه چیز تحقق خود را از وجود میگیرد. غریزه هر «جاندار» دارای غریزه، حکم میکند که «هستی»، بر او و جهان اطراف او حاکم است، برای هستی تعریفی وجود ندارد و آنرا فقط با علم شهودی و احساس درونی و شخصی میتوان دریافت. این همان «حقیقت وجود» است، که جهان را پوشانیده است. البته ما گاهی «مفهوم وجود» را ـ ولی فقط در ذهن ـ مییابیم ولی آنرا نباید با حقیقت وجود خارجی اشتباه کرد، زیرا احکام ایندو با هم متفاوت است و انسان را گاهی به اشتباه میاندازند.
گرچه وجود را میتوان «چیز» نامید ولی در واقع، وجود، هستیبخش چیزهاست و هر چیز را «چیز» میکند. بیسبب نیست که وجود را به نور تشبیه کردهاند، زیرا نور بر هرچه بتابد آنرا متعیّن و مشخص و روشن میکند.