روزی روزگاری دختری برای سفر به هندوستان رفته بود در آن موقع همه او را مسخره میکردند و با او بد حرف میزدند اما دختر اصلا برای خودش نمیگذاشت همان موقع که حالش بد بود و ناراحت شده بود دلقکی آمد و اجرای طنز کندن میوه ای از درخت را انجام داد و دختر از این شهر بسیار خوشش آمد و فهمید همه مثل هم نیستند.
معرکه یادت نره