معرکه یادت نره من از معلمم گرفتم
بسمه تعالی
کلمات مهم و کلیدی برای املای فارسی نهم
صنع خدا، جواهر و معادن، انواع نباتات، بر و بحر، میغ و باران، رعد و برق، قوس قزح، عجایب صنع، نظر کنی، بساط زمین، جوانب وی، آب های لطیف، دیبای هفت رنگ، سقف بی ستون، قندیل های وی، غافل و بی خبر، قصر ملک، جمال صورت، بسیاری غلامان، سریر ملک، معرفت حق تعالی، مدهوش و متحیر، کیمیای سعادت، امام محمد غزالی
مسئله، خوشحالی، خرسندی، مصاحبت، دل انگیز، موفّق، مصائب، معلّم، مولانا جلال الدّین، تأثیرگذاری، صلّی اللّه علیه و آله، هم نشین، لکّه، متّهم، نبوّت، همان گونه، عامل مهمّ گرایش، ویرانگری، نیکوخصال، شخصیّت، بیفزاید، معرّفی، فرنگیس، کلّی، طعنه، قابلیت، مزه، متعدد، مطمئنم، لذّت بخش ترین، به ویژه، مقدّس، خاصّی، حسّاس، احتمالا، اعتنا، مدّت، متقاعد، صرفا، اوّلین، فوق العاده، خوشایند، مهیّج، مایه ی تأسف، تربیت، جذّاب، منظره، خوشحالی، تصوّر، تجسّم.
محمّدتقی بهار، مغیلان، جهد کن، هیچ کس، خاصّه، اوفتد، پرهیزگار، عنصرالمعالی، متقدّم، وجه، محاورات، خوض، استراق سمع، نصیرالدّین، اتّهام، اقناع، طعنه، مقدّم، حنظلة باد غیسی، مهتری، عزّ و نعمت و جاه، داعیه، رحلت، صفّاریان، ترقّی، نظامی عروضی
ملّی، همدلی، همتا، گرانمایه، هم نشین، باشندگان، لهجه، رخسار، آبشخور، مایه ور، سیراب، فراخنا، توجّه، جان فشانی، خفاش خویان، زردشتی، آذری، هم زیستی، شکوهمند، سدّی استوار، معظم، میلیونی، حسّ مشترک، هم جوشی، هم کوشی، ملّت، می غرند، یکدل
موفّقیّت، محضر، دلخواه، مسئله، تفکّر، حاسب، حمزه، طنین، نصیرالدّین، فراست، رخسار، سیمگون، اشکبار، مقطّع، تمنّا، تعرّض، از جای برخاست، صدای شیون برخاست، اطلب العلم من المهد الی اللّحد.
رابعه عدویّه، عطّار، تذکرةالاولیا، جامه، برخاست، دلتنگ، علیه الصّلاة والسّلام، سیّده، امّت، قحطی عظیم، متفرق، بیفتاد، الّا، مقرّبان، دایم، خواست تا ببرد، صومعه، زهره، طرّار، تولّد، خرّمشهر، ملحق، باز نایستاده است، حیات معمول، متوقّف، حیات حقیقی، باژگونه، الآن، عشّاق، سلاله، سیّد.
حسّ انسان، گلشن، طنین، هم نشین، قهر، دقّت، توجّه، بیهوده، بیچاره، بینوا، رعایا، توبره، تکبّر.
مفضّل، نبوّت، اعتراض، شدّت، متانت، اندوهناک، حکمت، تفکّر، تأمّل، قائل، جراحت، حرارت، تلف، مصلحت، حیا، مهمانداری، حتّی، حقّ پدر و مادر، صلة رحم، معاصی، صلاح دین، شأن، تواضع، تضرّع، خضوع، تصرّف، نطق، زلف، دیرُم، محبّت، ملایک، محنت، وصل، واکره پوست، دولتمند، مطیع، فراخی، وینی، ببینی، باباطاهر، عزّو احترام، نیاکان.
اعتراض، غرّه، بیفشانی، خدمتگزار، تغییر، مرکّب، نی زار، آبراه.
مار بوآ، مدّت، هضم، سنّ کودکی، نقّاشی، شاهکار، بلعیده بود، نصیحت، فنّ ظریف نقّاشی، کمابیش، حیرت، سیّاره، معرّفی، عزیمت، تأمّل، همتا، تصوّر، اوّل، لیکن، مسئول، مفتون، فراغت یافتم، آنتوان دوسنت اگزوپری، های بیان حرکت، حدس، وداع، نقّاش، ترجیح، جمعیّت، حوالی، مطمئنّأ، مات و مبهوت، مسلّط، آن قدر خوب بود، انعام، عقبی، ذلّت، هوس، بیهودگی، عزّت.