عشق و نفرت
مقدمه : خداوند که انسان را آفرید بین او و سایر موجودات مرزی قرارداد.در واقع به اونعمتی عطا کرد که دیگر موجودات ازآن برخوردار نیستندو آن عشق است. عشق است که می میراند و زنده میکند.. عشق است که می بخشد و نابود میکند و عشق است که بر هرکسی نثار نخواهد شد
بند اول : عشق یعنی پاک ماندن در فساد آب ماندن در دمای انجماد و نفرت یعنی نبخشیدن و نخواستن و آلودگی و گناه… و چه تلخ است عشقی که به نفرت تبدیل شود و چه جاودان است نفرتی که به عشق تبدیل شود و امان از نفرتی که ازسرعشق به وجود آید
بند دوم : نفرت به انسان میگوید آخر این راه بن بست است و عشق میگوید اگر بن بست بود به سوی آسمان بشتاب. نفرت به انسان میگوید در بسته باز شدنی نیست و عشق میگوید اگر قرار بود درهای بسته هرگز باز نشوند جای آنها دیوار قرار میگرفت. نفرت میگوید اینجا آخر راه است و عشق میگوید فان مع العسر یسری
بند سوم : عشق سن و سال نمیشناسد از تولد تا مرگ باانسان است و انسان بدون عشق مانند تفنگ بدون فشنگ است. نفرت بر خلاف عشق گاهی در قلب انسان سرک میکشد و انسانی که نفرت را در قلب خویش جای دهد مانند تفنگی است که پیش از دیگران قلب خود را نشانه گرفته است
نتیجه گیری : ای کاش انسان ها بیاموزند که نفرت را به عشق تبدیل کنند و هم در عشق و هم در نفرت اعتدال داشته باشند و به امید روزهای عاشقانه تر..
موفق باشی