نگارش هفتم -

درس 4 نگارش هفتم

ayda bagheri

نگارش هفتم. درس 4 نگارش هفتم

انشا درمورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر میخوام از گوگل نباشه درمورد پیرمرد و مرد جوان که یه روز برف میاد هم نباشه تاج یادم نمیره

جواب ها

جواب معرکه

Maryam mashhodzadeh

نگارش هفتم

درگذشته مرد فقیری زندگی میکرده است که با کارگری در خانه امرار معاش میکرده است مرد فقیری همیشه حسرت ثروت صاحب کارخانه را میخورده است صاحب کارخانه بیماری سختی میگیرد و زمان مرگش فرا میرسد از انجا که صاحب کارخانه هیچ وارسی نداشت و مرد فقیر درستکار ترین شخص در کارخانه بود صاحب کارخانه تصمیم میگیرد تا کارخانه را به او بسپارد و راهی دیگر باقی نمیشود مردفقیر با مشکلات با وجود اینکه از مرگ صاحب کارخانه ناراحت شده بود اما بسیا از تصمیم صاحب کارخانه خشنود بود و از مدیریت کارخانه استقبال کرد مدتی گذشت و مرد با مشکلات فراوان مدیریت کارخانه روبه رو شد به طوری که گاهی از زندگی جدیدش خسته میشد و ارزو میکرد به زندگی ساده سابقش برکردد روزی یکی از دوستان صمیمی فقیر برای عرض تبریک نزد او امد به او تبریک گفت اما مرد فقیر که از وضعیت پرتنش فعلی اش بسیار خسته بود و به او گفت ای رفیق بیچاره من خوشبختی برای شماست ان زمانی که کارگر کارخانه بودم فقط به فکر اندکی درامد برای خانوده خودم بودم ولی اکنون باید به فکر صدها کارگر باشم که هر کامشان از من انتظارهای مختلفی دارند تاج بده😉

Amirmohammad hasani

نگارش هفتم

شما خوبی$$ 0333 $$

جواب معرکه

ʙᴇɴʏᴀᴍɪɴ

نگارش هفتم

بفرما🙂✌ تاج؟

صفا خاکسار

نگارش هفتم

اینم انشا

fatima ♡♡

نگارش هفتم

بفرمایید

sogand mohamadi

نگارش هفتم

گسترش شماره ۲ در زمان قدیم پادشاهی زندگی می کرده است که فرزند و جانشینی نداشته است. در هنگام بیماری و نزدیک شدن زمان مرگ پادشاه وصیت می کند اولین نفری که وارد شهر شد را پادشاه جدید شهر معرفی کنند. فردای آن روز گدایی از دروازه شهر وارد می شود و مردم و وزیران دستور شاه را اجرا کرده و او را بر تخت پادشاهی می نشانند. بعد از گذشت مدتی شاه جدید که هرگز تجربه پادشاهی را نداشته است با وزیران و زیردستانش دچار مشکل می شود و به ناچار بخشی از قدرت را به آن ها واگذار می کند. در یکی از روزها یکی از دوستان پادشاه جدید که خیلی هم با او صمیمی بوده است برای دیدار دوست و عرض تبریک نزد پادشاه می رود. پادشاه جدید در پاسخ تبریک دوستش می گوید : ای رفیق بیچاره من ، اکنون حال تو بسیار از حال من بهتر است من در گذشته فقط غم نانی داشتم و حالا غم جهان را بر دوش می کشم. دوستش در پاسخ می گوید: “هر که بامش بیش برفش بیشتر” نتیجه: آدم ها هر چقدر از لحاظ مالی قوی تر باشند همان قدر می بایست سختی های دنیا را هم تحمل کنند.

sogand mohamadi

نگارش هفتم

گسترش شماره ۲ در زمان قدیم پادشاهی زندگی می کرده است که فرزند و جانشینی نداشته است. در هنگام بیماری و نزدیک شدن زمان مرگ پادشاه وصیت می کند اولین نفری که وارد شهر شد را پادشاه جدید شهر معرفی کنند. فردای آن روز گدایی از دروازه شهر وارد می شود و مردم و وزیران دستور شاه را اجرا کرده و او را بر تخت پادشاهی می نشانند. بعد از گذشت مدتی شاه جدید که هرگز تجربه پادشاهی را نداشته است با وزیران و زیردستانش دچار مشکل می شود و به ناچار بخشی از قدرت را به آن ها واگذار می کند. در یکی از روزها یکی از دوستان پادشاه جدید که خیلی هم با او صمیمی بوده است برای دیدار دوست و عرض تبریک نزد پادشاه می رود. پادشاه جدید در پاسخ تبریک دوستش می گوید : ای رفیق بیچاره من ، اکنون حال تو بسیار از حال من بهتر است من در گذشته فقط غم نانی داشتم و حالا غم جهان را بر دوش می کشم. دوستش در پاسخ می گوید: “هر که بامش بیش برفش بیشتر” نتیجه: آدم ها هر چقدر از لحاظ مالی قوی تر باشند همان قدر می بایست سختی های دنیا را هم تحمل کنند.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت