فارسی هفتم-

درس 7 فارسی هفتم

امیرعباس شادلویئ

فارسی هفتم. درس 7 فارسی هفتم

سلام میشه خلاصه ی حکایت دعای مادر صفحه ی۶۴ رو بفرستید برام ترو خدا فقط تا ۱۲ امروز وقت دارم. هرکی بفرسته دنبالش میکنم معرکه میدم ترو خدا جواب بدید.

جواب ها

sarena

فارسی هفتم

از بایزید بسطامی که رحمت خداوند بر او باد پرسیدند:« شروع معنویت تو چگونه بود؟» گفت:« من ده سال داشتم که تمام شب بیدار بودم و خداوند را عبادت میکردم». یک شب مادر من از من خواست:« امشب هوا سرد است؛ پیش من بخواب». مخالفت با خواهش مادرم برایم راحت نبود. بنابراین درخواست مادرم را قبول کردم آن شب من اصلاً نخوابیدم و نتوانستم نماز شب بخوانم. یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم را زیر سر مادر گذاشته بودم آن شب من هزار مرتبه سوره توحید را خوانده بودم.آن دستم را که زیر سر مادر گذاشته بودم، بی حس و بی حرکت شده بود و خون از جریان ایستاده بود. گفتم:« ای جسم سختی ها و دشواری ها را برای خشنودی خداوند تحمل کن».وقتی مادر من مرا در این حال دید دعا کرد و گفت:«خدایا تو از پسرم راضی باش و او را در مرتبه و مقام عارفان و دوستان نزدیک به خودت قرار بده» دعای مادرم درباره من برآورده و پذیرفته شد و من به این درجه و مقام رسیده ام معرکه سریعععععععع سریعععععع۷عععععععععععععع

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت