معرکه بدههه
زمستان، فصل نقرهپوش و ساکت سال است. گویی طبیعت پس از یک تابستان پرجنبوجوش و پاییز رنگارنگ، تصمیم گرفته است به استراحت بپردازد و لباس سفید برف را بر تن کند.
با وزیدن نخستین بادهای سرد زمستانی، گویی تحول عظیمی در جهان رخ میدهد. درختان که در پاییز طلایی و سرخ بودند، اکنون شاخههای لخت خود را به آسمان خاکستری نشان میدهند، گویی که در دعا هستند. پرندگان مهاجرت کردهاند و سکوت عمیقی بر جهان حاکم است، گویی زمین در تأمل فرورفته است.
اما زیباترین صحنه زمانی است که برف میبارد. دانههای سفید و ظریف برف، مانند پر فرشتهها از آسمان فرود میآیند و همه چیز را در سکوت میپوشانند. این لحظه چنان مسحورکننده است که گویی زمان متوقف شده است. کودکان با شادی به کوچه میریزند و با برف بازی میکنند، آدم برفی میسازند و صدای خندههایشان در هوای سرد زمستان میپیچد.
زمستان اگرچه سرد است، اما گرمیهای خاص خود را دارد. جمع شدن اعضای خانواده دور کرسی یا شومینه، نوشیدن چای داغ و شنیدن قصههای بزرگترها، لذتی است که تنها در این فصل میتوان چشید. بوئی که از آشپزخانه به مشام میرسد و طعم آش و غذاهای گرم زمستانی، حواس را نوازش میدهد.
زمستان به ما میآموزد که سکوت و آرامش لازمه زندگی است، همانطور که شب لازمه روز است. به ما یاد میدهد که گاهی باید دروننگر شد و به خود پرداخت. این فصل با همه سردیاش، زیباییهای منحصر به فردی دارد که در هیچ فصل دیگری یافت نمیشود.
زمستان مانند داستانی است که قهرمان آن صبر و انتظار است، انتظار برای رسیدن بهاری که در پشت این همه سفیدی و سردی نهفته است.