baran

نگارش هشتم. درس 1 نگارش هشتم

یه انشا با یکی از موضوع های زیر: سگ لاغر کنار خیابان کفش های بالدار مهمان ناخوانده سوتی های جالب خنده دار ترین صحنه ای که دیده اید. از گوگل نباشه تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

MOHAMMAD SALEH

نگارش هشتم

البته! بیایید انشاها را کمی توصیفی‌تر و عمیق‌تر کنیم. ### انشا ۱: سگ لاغر کنار خیابان در یک روز آفتابی و دل‌انگیز، در حال قدم زدن در خیابان‌های شلوغ شهر بودم. ناگهان، چشمم به یک سگ لاغر و بی‌پناه افتاد که در گوشه‌ای نشسته بود. او با چشمان بزرگ و غمگینش به من نگاه می‌کرد، گویی در جستجوی محبت و توجه بود. موهایش کثیف و به هم ریخته بود و استخوان‌هایش به وضوح از زیر پوستش نمایان بود. احساس کردم که او به کمک نیاز دارد و قلبم به درد آمد. به یاد آوردم که همیشه باید به حیوانات بی‌پناه کمک کنیم. تصمیم گرفتم به او غذا بدهم. وقتی تکه‌ای نان به او دادم، با اشتیاق آن را خورد و کمی از غمگینی‌اش کم شد. در آن لحظه، متوجه شدم که محبت و مهربانی می‌تواند زندگی موجودات دیگر را تغییر دهد و من نیز می‌توانم بخشی از این تغییر باشم. ### انشا ۲: کفش‌های بالدار یک روز در فروشگاه کفش، به کفش‌های بالدار زیبا و رنگارنگی برخورد کردم که مانند جادو به نظر می‌رسیدند. این کفش‌ها نه تنها زیبا بودند، بلکه به نظر می‌رسیدند که می‌توانند من را به آسمان ببرند! وقتی آن‌ها را پوشیدم، احساس کردم که می‌توانم پرواز کنم. در خیالم، با این کفش‌ها به دور دنیا سفر می‌کردم و از بالای کوه‌ها و دریاها پرواز می‌کردم. هر بار که قدم برمی‌داشتم، احساس می‌کردم که به دنیای جدیدی وارد می‌شوم. این کفش‌ها برای من نماد آزادی و رویا بودند. آن‌ها به من یادآوری می‌کردند که هیچ چیزی غیرممکن نیست و می‌توانم به هر هدفی که دارم، برسم. در واقع، این کفش‌ها به من آموختند که باید به رویاهایم ایمان داشته باشم و برای رسیدن به آن‌ها تلاش کنم. ### انشا ۳: مهمان ناخوانده یک شب، در حال تماشای تلویزیون و لذت بردن از آرامش خانه بودیم که ناگهان صدایی از در شنیدم. وقتی در را باز کردم، با یک مهمان ناخوانده مواجه شدم. یک گربه کوچک و زیبا، با موهای نرم و چشمان درخشان، در آستانه در ایستاده بود. او به نظر گرسنه و خسته می‌رسید و به آرامی به من نگاه می‌کرد. تصمیم گرفتم به او غذا بدهم و او را به داخل دعوت کردم. بعد از چند دقیقه، او به راحتی در کنار ما نشسته بود و با بازیگوشی‌هایش همه ما را شاد کرد. این تجربه به من یاد داد که گاهی اوقات، مهمانان ناخوانده می‌توانند خوشبختی و شادی را به زندگی ما بیاورند و ما باید همیشه آماده پذیرش محبت و دوستی باشیم، حتی از سوی موجودات کوچک و بی‌پناه. امیدوارم این انشاها به شما کمک کنند و احساس بهتری به شما بدهند! اگر نیاز به تغییر یا اضافه کردن چیزی دارید، بفرمایید.

جواب معرکه

Lisa ❤️

نگارش هشتم

کفش های بالدار کفش بالدار جوری هست که ادم رو به عمق اسمان میبره هنجور که شنیدم وقتی به طرف اسمان میرود تنهاست اری کتاب کفش های بالدار رو خواندم هرچی در ان معنی شده ان که یک رویاست اما ادم رو به عمق اسمان میبرد داستان اصلی این داستان مریم است به گفته مریم او کفش هایی دارد که هیچ کس ندارد و همه حسرت داشتن اون کفش ها رو میخورن . راستی خدا میداند این کفش ها چقدر راه میروند برکه ادم سر راه افتاد ادم کمی میترسد سوال هایی درباره این کتاب سرم را پر کرده اند چطوری چجوری اخه چطوری پرواز میکنه نکنه شارژی هست اخه برکه ادم افتاد زمین چند کیلومتر میتونه سفر کنه ؟ از حجم این همه سوال سرم ترکید بهتره از مادر خود بپرسم مادر میگوید +همش افسانه هست _اما مادر میخواهم کفش های بالدار رو امتحان کنم +انگاه در خواب میتوانی ببینی اری مادر راست میگوید باید در خواب بیبینم . (پایان ) تاج پلیز

سوالات مشابه درس 1 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام