جواب معرکه
دخترک گفت: «ای کاش...» و سکوت کرد. در دلش هزار آرزو جاری بود، اما کلمات یاری نمیکردند که همه را بیان کند. شاید آرزو داشت پرنده شود و تا آسمان پرواز کند. شاید آرزو داشت دنیایی بیدروغ و بیدرد بسازد. شاید هم دلش فقط یک لبخند ساده میخواست، بیهیچ دلیلی.
من وقتی به «ای کاش» فکر میکنم، دنیا برایم پر از امید و آرزو میشود. ای کاش درختان همیشه سبز میماندند و آسمان همیشه آبی بود. ای کاش هیچکس دلگیر نمیشد و هیچ اشکی روی گونهها نمیلغزید.
ای کاش آدمها مهربانتر بودند و قلبها به هم نزدیکتر.
دخترک آرزوهای کوچکی داشت، اما همان آرزوها دنیا را زیباتر میکردند. من هم همراه او آرزو میکنم؛ آرزو میکنم که فردا بهتر از امروز باشد، که لبخندها واقعی باشند، که عشق و دوستی از دلها نرود.
ای کاش همهی آرزوهای خوب دنیا، روزی به حقیقت بپیوندند.