جواب معرکه
مقدمه: جایی آرام و افرادی مهربان، منتظرت هستند و کلید هم داری، خانه ای پر از خاطرات کودکی و هزار حرف شیرین و قصه های دلچسب. جایی که چایش طعم ناب دارد و آبش همیشه خنک. از در که وارد می شوی مادر بهترین ها را برایت می دهد. هر چیزی که خورده باشند را برایت نگه داشته و تقدیم می کند. آنجا بهشتی است که ما هم مانند آدم که بهشت را ترک کرد، ترکش کردیم و رفتیم.
بدنه: من فدای خانه پدری که عطرش ناب و هوایش همیشه هوای مهر و دوستی است. عشق را که می بینم حال دلم خوب می شود، پدر برایم حرف بزند و مادر چای بدهد. هنوز بوی گل های شمعدانی و نشستن های عصرگاهی مرا زنده می کند. کاش هیچ وقت نمی رفتم.
خانه پدری یک دنیای امن است که می توانی راحت بخوابی و بخوری و خوش باشی، مزاحمی نداری و کسی از تو سوالهای خصوصی نمی پرسد. چایش تازه دم است و نانش داغ. کتاب خوانی و حافظ خوانی هم که مرتب است. ایوان خانه همیشه فرشی قرمز دارد و یک پشتی قدیمی که وقتی خسته از راه می رسی، نفسی تازه کنی و همه را خوب ببینی، سبد میوه پر از لب حوض است و بوی غذا می آید. خانه پدری مکانی امن و همیشگی است که تا همیشه دلم برایش بی تاب است.
درخت بید را فراموش نکنم که چگونه تابستانها را با او و سایهاش سر می کردم. درب حیاط که می رسیدم شاخه های یاس خودنمایی می کردند و من برایشان دست تکان می دادم. خانه پدری بهشتی بود و تا همیشه مکانی برای دوست داشتن و عشق ورزیدن و درد دل کردن. خدایا اهل خانهاش را تندرستی عطا کن تا همیشه خانه امیدم شود.
نتیجه گیری: خانه پدری را دوست می دارم که همه چیز به من آموخت. دلم تا همیشه به یاد پدر و مادر می تپد و به دستور خداوند به ایشان احترام می گذارم. این خانه را چون باغی پر از گل و یاس و بنفشه دوست می دارم تا خداوند به دعای ایشان مرا خوشحال کند. خانه پدری زیباترین جای دل من است که تا همیشه دلتنگ می شوم.