نگارش دوازدهم -

درس2 نگارش دوازدهم

... ....

نگارش دوازدهم. درس2 نگارش دوازدهم

انشا صفحه ۳۸ موضوعش مهم نیست فقط از اینترنت نباشه ممنون میشم عکس هایی ک ارسال میکنید وا ضح باشن معرکه میدم

جواب ها

جواب معرکه

ayda jo

نگارش دوازدهم

آلارم گوشی ام به صدا درآمد ولی حال بلند شدن را نداشتم.ساعت ها به حالت جنینی به خود پیچیده بودم. ودر حصار دستان سرد زمستان اسیر شده بودم.نیم نگاهی به پنجره اتاقم که رو به حیاط بود انداختم آفتاب هنوز رخ زیبایش را نمایان نکرده بود،ابرها یکدیگر را به آغوش کشیده بودند و شاهد اخم آسمان بودند گاهی هم آسمان فریاد می زد و خشمش را نشان می داد ترس عجیبی داشتم.نگاهی به اطراف انداختم ولی به غیر از زمستان اخمو و خشمگین چیزی نیافتم.آسمان بغض داشت و با دیدن زمستان نامهربان اشک هایش جاری شده بود. از جایم بلند شدم و دستانم را دور خودم پیچیدم و سمت پنجره رفتم بخار های پنجره را با آستین لباسم پاک کردم،علف های بی گناه را دیدم که از ترس زمستان چشم هایشان رابسته و همانند من خوابیده بودند را دیدم،گل ها هایمان از شدت ترس و ناراحتی در خود پیچیده بودند و گویا از زمستان تمنا میکردند که به خانه خود برود.درخت هابرهنه بودند و گویی سردشان هم بود اما با عین حال با دراز کردن دست هایشان به سوی خدای متعال از او خواهش میکردند که آنها را از دست زمستان نحات دهد.پنجره را کمی باز کردم نسیم سردی به صورتم خورد و کنار گوشم رفت و آهسته گفت«زمستان رسیده است»وبا خونسردی دست روی صورتم کشید و به راه خودادامه داد. کفش های چرم پالتوی پشمی دستکش شال و کلاهم را پوشیدم و با آرامش به سمت دریا رفتم دلم میخواست بدانم دریا درچه حالی است؟درطول مسیر باخود فکر میکردم که چقدر زمستان بی رحم است که این چنین همه را ناراحت و غمگین کرده است و آرامش همه را از بین برده، به دریا رسیدم خیلی آرام بود مثل همیشه عصبانی و خروشان نبود چرا اینقدر آرام بود؟ نگاهم به پرنده های غمگین افتاد که در حال خداحافظی با لانه هاو خاطرات خود بودند و داشتند ترک دیار میکردند همه اینها بخاطر زمستان بود... ناگهان به خود آمدم ودیدم که روی سرم پر از برف است دانه های سفید زیبا کمی با خود فکر کردم و دیدم که این زمستان آنقدر هم بد و خشمگین نیست مثلا یکی از زیبایی هایش همین بارش برف است... به زمین خیره شدم و علف های خوابیده زیر لحاف برف را دیدم،لبخندی روی صورتم شکل گرفت و بعد از آن تصمیم گرفتم به خانه برگردم،یک فنجان چای داغ بنوشم و از تماشای زمستان لذت ببرم. بفرما معرکه یادت نره🥲

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت