نگارش هشتم -

درس 3 نگارش هشتم

nadia diargard

نگارش هشتم. درس 3 نگارش هشتم

ص ۴۶، از گوگل نباشه تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

لیلا

نگارش هشتم

روزی روزگاری در زمان قدیم کلاغ سیاه رنگی در حال پرواز در آسمان آبی بود , کلاغ همان طور که پرواز می کرد و از فضای اطراف خود لذت می برد به کوهی با گل های زیبا و خوشرنگ رسید و به سمت کوه رفت اما در پشت کوه یک کبک زیبا و چشم گیر دید که با ناز و عشوه و خرمان راه می رفت .کلاغ از دیدن آن کبک زیبا با ان طرز راه رفتن زیبایش بسیار خوشحال شد و با خود گفت :که من هم دوست دارم شبیه این کبک زیبا راه بروم , پس در انجا ماند و همه کارهای کبک را زیر نظر گرفت وهر روز به راه رفتن کبک نگاه می کرد تا از دور یاد بگیرد و آن نیز همانطور راه برود .هر روز که می گذشت کلاغ با تقلید از کبک و فراموشی راه رفتن خود روزها را می گذراند . اما بعد از مدت ها کلاغ نه راه رفتن کبک را توانست یاد بگیرد و نه دیگر راه رفتن قبل خودش را به یاد بیاورد .این گونه بود که گفتند کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد , راه رفتن خودش را هم فراموش کرد . تاج؟؟

جواب معرکه

ro....

نگارش هشتم

کلاغی در آسمان پرواز می‌کرد که کبکی زیبا را دید و او تصمیم ‌گرفت مانند کبک راه برود. پس او هر روز راه رفتن کبک را تمرین می‌کرد سر انجام راه رفتن کبک را یاد نگرفت هیچ،راه رفتن خودش را هم فراموش کرد‌. تاج لطفاااااااااا

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت