جواب معرکه
سلاممم
《طبیعت وحشی》
در دل طبیعت، جایی که هیچ دیواری بین انسان و جهان نیست، جایی که باد آزادانه بر گونهها میوزد و آفتاب بیپروا بر تن زمین میتابد، وحشیترین و اصیلترین چهرهی زندگی رخ مینماید. طبیعت وحشی، جهانی است که در آن، قانون ازلی بقا جریان دارد؛ جایی که شب با زوزهی گرگها آغاز میشود و صبح با آواز پرندگانی که بیداری را جشن میگیرند، طلوع میکند.
میان جنگلهای انبوه، جایی که نور خورشید درهم میشکند و لکههای روشنایی را بر فرش سبز گیاهان میپاشد، صدای خشخش برگها زیر پای آهوان و سایههای مبهم شکارچیان، داستانی هزاران ساله را روایت میکند. هر قطره شبنم که بر برگها میلغزد، گویی از قلب آسمان فرود آمده تا زمین را بوسه بزند.
در کوهستانهای سرکش، باد، همراز صخرههاست و فریادش در درهها گم میشود. عقابها در بلندای آسمان، شاهانه پرواز میکنند و چشمانشان، گسترهی بیکران را میکاود. رودخانهها در میان درهها خروشانند، چونان رگهایی که حیات را در کالبد طبیعت جاری میکنند.
بیابان، چهرهای دیگر از این وحشیگری است؛ جایی که خورشید بیرحمانه بر خاک داغ میتابد و سرابها، رویاهای بیسرانجام مسافران را در خود میبلعند. کاکتوسها، مقاوم و سرسخت، در سکوت داغ روزها و خنکای شبها، شاهد هزاران رازند.
طبیعت وحشی، تنها یک تصویر از زیبایی نیست؛ سرود زندهی زندگی است. جایی که مبارزه و بقا، عشق و مرگ، آغاز و پایان، همه در هم تنیدهاند. اینجا، هیچ چیز ایستا نیست؛ همه چیز در گردش، در تغییر و در رقص بیپایان هستی است. و ما، تنها رهگذرانی در این بوم شگفتانگیزیم، شاید برای لحظهای، شاید برای عمری.