ای کاش من ناخدا بودم
اگر من ناخدا بودم، زندگیام پر از ماجراهای شگفتانگیز و آرامش دریا بود. دریا برای من به مثابه یک معلم بزرگ بود که هر روز میتوانستم درسهای جدیدی از آن بگیرم. من میتوانستم با کشتیام به نقاط مختلف دنیا سفر کنم و از زیباییهای طبیعت لذت ببرم.
اولین چیزی که به عنوان ناخدا در ذهنت میآید، حس آزادی است. احساس میکنم میتوانم با باد در چهرهام و امواج دریا تحت هدایت کشتیام، به سمت ناشناختهها حرکت کنم. این احساس آزادی بینظیری است که تو را از تمام دلتنگیها و مشکلات زندگی روزمره دور میکند.
زمانی که در دریا هستم، من نمیتوانم فقط بر روی خودم تمرکز کنم؛ بلکه مسئولیت crew و کشتی را هم بر عهده دارم. این مسئولیت باعث میشود که دیگران را در فکر خود داشته باشم و به عنوان یک رهبر خوب و آگاه به نیازهای افراد گوش دهم.
زندگی در دریا به من این فرصت را میدهد که با فرهنگها و مردم مختلف آشنا شوم. میتوانم در بندرهای جدید توقف کنم و از غذاها، لباسها و آداب و رسوم آنها بیاموزم. این تجارب باعث میشود دیدگاه من نسبت به زندگی گسترش یابد و دلم برای یادگیری بیشتر و کشف دنیای جدید بیشتر تنگ شود.
در نهایت، اگر من ناخدا بودم، هر روز در دریا زیر آسمان صاف و ستارههای درخشان، فرصت جدیدی برای یادگیری، کشف و ارتباط برقرار کردن با دیگران برایم فراهم میشد. دلم میخواست از همین حالا سفرهایی را آغاز کنم که نه تنها به من آرامش بدهد، بلکه به من درسهایی برای زندگی بهتر بیاموزد.
ای کاش من ناخدا بودم تا دنیای بیپایان دریا را تجربه کنم و با یادگیری از هر گوشهاش، زندگیام را غنیتر کنم.