مقدمه انشا شانس
شانس اقبال یا فرصت همان بخت است چه بد باشد یا خوب.
آنچه بعنوان شانس رخ میدهد خارج از کنترل فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجه مورد
نظر است.
دیدگاه فرهنگها نسبت به شانس از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه
رومیان برای تجسم شانس به الهه فورتونا معتقد بودند بخت و شانس از واژههایی است که گاهی در
بین مردم استعمال میشود و بیشتر ریشه در ادبیات و شعر دارد.
انشا درباره شانس
از بس این جمله را میگویی کالفه ام کرده ای. عادت کرده ای بعد هر اتفاق ناخوشایند بگویی چقدر
بدشانس بودم هستم و خواهم بود. می گویی من اگر تالش کنم ،می کنم و خواهم کرد،به جایی نمی
رسم نرسیدم و نخواهم رسید.چون بدشانسم
اما تو کله پوکی بیش نیستی.چرا اینقدر خودت را بدشانس میدانی؟
مشکل از آنجایی شروع می شود که با دیدگاهی ضعیف و نامناسب به هر اتفاق نگاه می کنی.کله
پوکی یعنی علت را پیدا می کنی،راه چاره را هم می دانی،اما آنقدر غرور داری که تقصیر را گردن
شانس بیچاره می اندازی.کاری کردی که شانس هم به خود بدشانس می گوید.مشکل های تو ربطی
به شانس ندارند.
از میان تمام کهکشان