جواب معرکه
روزی کلاغی در اسمان پرواز میکرد
که چشمش به کپک زیبایی افتاد
کپک توجه کلاغ را به خود جلب کرد
کلاغ با خودش گفت چه کپک زیبایی
و دید کپک چه زیبا راه می رود باا خودش گفت: کاش من هم میتوانستم مثل این کپک زیبا راه بروم و از کپک خواست تا به کلاغ یاد دهد که چگونه راه می رود
و کپک هم با کمال میل قبول کرد و رفت تا راه رفتن خودش را به کپک یاد دهد
کپک روزهای خیلی زیادی تلاش کرد و یک ماه گذشت کلاغ هرجا می رفت مثل کپک راه میرفت و آخر یاد گرفت که چگونه مثل کپک راه برود و روزی در حال راه رفتن که بود چشم گنجشکی به کلاغ افتاد به سمت کلاغ رفت و به او گفت: این چه وضع راه رفتن است چرا مثل کپک ها راه میروی و شروع به خنده کرد
کلاغ ناراحت شد و با خودش گفت کاش آن روز به کپک نمیگفتم که به من مانند خودش راه رفتن را یاد دهد
به خانه اش بازگشت و هرچه میخواست که مثل سابقش راه برود نمیشد
به این دلیل این ضرب المثل را که گفته اند:(کلاغ خواست راه رفتن کپک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد) راگفته اند