نگارش هفتم -

درس دوم نگارش هفتم

لیلی_آگان

نگارش هفتم. درس دوم نگارش هفتم

این حکایت رو بازنویسی کنید ازگوگل نباشه تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

معرکه💥💥 یک روز خوش آب و هوا در فصل بهار با اقوام و دوستان به تفریح و گردش رفته بودیم. در یک جای سرسبز و خنک زیراندازمان را انداختیم و نشستیم. ظهر که شد سفره غذای خود را پهن کردیم مشغول خوردن شدیم. سگی از دور ما را دید تا لقمه ای هم به او بدهیم و از گرسنگی نجاتش دهیم. یکی از افرادی که در جمع ما نشسته بود تکه سنگی را از زمین برداشت و مانند نانی که جلوی سگ بیندازد به طرف سگ انداخت. سگ که ابتدا فکر کرد برایش غذا انداخته، آهسته جلو آمد، تکه سنگ را بو کرد و وقتی متوجه شد که آنچه برایش انداخته اند غذا نیست و سنگ است، خیلی برگشت و دور شد. بقیه افراد دور سفره که از این اتفاق ناراحت شده بودند دوباره سگ را صدا زدند تا به او غذا بدهند اما سگ دیگر توجهی نکرد و به راه خودش ادامه داد. در این وقت یکی دیگر از دوستان حاضر دور سفره گفت: هیچ می‌دانید چرا این سگ دیگر برنگشت و رفت که رفت؟ می‌دانید با این حرکتش چه چیزی به ما گفت؟

جواب معرکه

*********

نگارش هفتم

روزی در فصل بهار با دوستانم به هوای دل نشین صحرا رفتم و جایی سر سبز سفره انداختیم بعد چند دقیقه سگی نزدیک ما آمد یکی از دوستانم سنگی را برداشت و جلوی سگ انداخت سگ وقتی آن را بو کرد و فهمید که غذا نیست از جایی که آمده بود رفت یکی از دوستانم گفت میدانی چرا توجهی نکرد گفتن چرا گفت آنها چقدر بدبخت هستند که نمیتوانند خود را سیر کنند

جواب معرکه

درسا بهمنی

نگارش هفتم

معرکه و امتیاز یادت نره

جواب معرکه

امیر

نگارش هفتم

عکس فرستادم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت