🌧️ انشا بارشی با موضوع «مدرسه»
مدرسه یعنی بوی گچ، یعنی صدای زنگی که گاهی آزادیست، گاهی زندان.
مدرسه یعنی نیمکتهایی که دردهای بیصدا را شنیدهاند.
مدرسه یعنی دفترهایی که گریه کردهاند، بیآنکه کسی بفهمد.
مدرسه یعنی معلمی که نگاهش خسته است، اما هنوز امید را درس میدهد.
مدرسه یعنی دوستیهایی که با یک خودکار قرضی شروع میشوند.
مدرسه یعنی رقابت، ترس، اضطراب، و گاهی یک لبخند نجاتبخش.
مدرسه یعنی جایی که یاد گرفتم نمره همیشه نشانهی فهم نیست.
مدرسه یعنی جایی که فهمیدم سکوت هم نوعی فریاد است.
مدرسه یعنی زنگ تفریحی که گاهی تنها پناهِ یک دل شکسته است.
مدرسه یعنی جایی که رویاها شکل میگیرند، و گاهی میمیرند.
مدرسه یعنی قانون، انضباط، و گاهی بیعدالتی.
مدرسه یعنی جایی که یاد گرفتم چگونه وانمود کنم خوبم.
مدرسه یعنی جایی که اولین بار فهمیدم جهان همیشه مهربان نیست.
مدرسه یعنی جایی که میخواستم دیده شوم، نه فقط نمرهام.
مدرسه یعنی جایی که آرزو کردم کاش قانون، همدلی بود.
مدرسه یعنی جایی که دلم خواست کشور خودم را بسازم، با قانونِ آسیبپذیری.
مدرسه یعنی جایی که فهمیدم درد، بخشی از یادگیریست.
مدرسه یعنی جایی که هنوز هم گاهی در خوابهایم برمیگردم به آن.
مدرسه یعنی بارانِ خاطره، بارانِ درد، بارانِ رشد.
از chat Gpt گرفتم امیدوارم به کارت بیاد