امروز روزی بود که برخلاف همیشه، آرامش من به هم خورد. صبح وقتی از خواب بیدار شدم، همه چیز عادی بود. اما وقتی به مدرسه رفتم، اتفاقی افتاد که باعث شد عصبانی شوم. یکی از دوستانم بدون اجازه دفترم را برداشت و روی آن چیزی نوشت. من خیلی ناراحت شدم، چون آن دفتر برایم مهم بود و دوست نداشتم کسی بدون اجازه به وسایلم دست بزند.
در آن لحظه احساس کردم قلبم تندتر میزند و صورتم داغ شده است. میخواستم سرش فریاد بزنم، ولی یاد حرف معلممان افتادم که همیشه میگوید: «وقتی عصبانی میشوی، اول نفس عمیق بکش و بعد تصمیم بگیر.» نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آرام شوم. به دوستم گفتم از اینکه بدون اجازه دفترم را برداشته ناراحت شدم. او هم عذرخواهی کرد و گفت قصد بدی نداشته است.
بعد از آن حس کردم آرامتر شدم و فهمیدم عصبانیت اگر کنترل نشود، میتواند دوستیها را خراب کند. امروز یاد گرفتم که خشم طبیعی است، اما مهمتر از آن این است که یاد بگیریم چگونه با آن رفتار کنیم