ندا رادفر

نگارش نهم. درس 3 نگارش نهم

بچه ها انشا با موضوع طنز انتقال خون میخوام خیلی واجبه لطف میکنین اگه از گوگل نباشه به همم تاج میدم🤌🏻

جواب ها

جواب معرکه

sa he

نگارش نهم

بتاج:)) راستش را بخواهید، یک بار آقای خون‌ساز و آقای استاد پیرمرد، در یک اتاق کوچک برای انتقال خون ادبی جمع شده بودند. آقای استاد به آقای خون‌ساز با ابراز تعجب می‌گوید: 'آقای خون‌ساز، آیا آنقدر خون ادبی جاری است که کف اتاق را به هم می‌زند؟' آقای خون‌ساز، به بیانکه ناگفته است، دست به سینه می‌زند و با خنده می‌گوید: 'هیچ کار که، استاد عزیز، این کارچاقی برای لحظاتی است. ولی خودتان هم می‌دانید، وقتی خون ادبی جریان دارد، انرژی و معنویت اتاق را پر می‌کند!' استاد، با پوزخند، از این پاسخ ظریف تعجب کرده و می‌گوید: 'آقای خون‌ساز، شما را باور کنم که خون صاف به نظر می‌رسد، ولی یک توصیه دارم - حتما لوستر را از سقف بردارید! اینقدر خون ادبی روانشناسی ایجاد می‌کند که ممکن است از پای نشستنم چرخشی در همه اتاق بوجود آید!' آقای خون‌ساز، با خنده، گوش به این پیشنهاد عجیب می‌کند و می‌گوید: 'حتما، استاد عزیز! چرا بی‌ادبی نکنم و خودم را دور اجازه؟ بگذارید یک جوانمرد انتقال خون ادبی باشم و این شعار را اعلام کنم: طراحی داخلی را با خون خریده شده دگرگون کنید!'' همه خنده می‌کنند و در اوج خون ادبی و خنده‌ها، انتقال به یک جوک دیگر می‌رود.

جواب معرکه

Star

نگارش نهم

دوشنبه انشا داشتیم یکی نوشته بود خوب بودش ..دقیق یادم نیس ولی کلیت این بود واسه غیر طنز از خوبی های انتقال خون و نجات دادن دیگران بود واسه طنز اینطوری که: ما خیلی خوشحال بودیم چون می‌خواستیم به سفر پر هیجان بریم همه آماده شدیم ولی بدون صف و همینجوری سوار اتوبوس شدیم و همین بی نظمی و خوردنشون به هم دیگه بدنمون رو ب درد آورده بود. راننده بدون هیچ احتیاطی رانندگی میکرد .بهش تذکر می‌دادیم ولی انگار که نمیشنید . شاید هدفون داشته بود. بالاخره بعد کلی بالا و پایین شدن رسیدیم. و دوباره به یه بدن عین بدن صاحب قبلی مون رفتیم. راستشو بخواین این سفر اصلا خوب و پرهیجان نبود * انشاش یه چیزایی تو مایه های این بود. خودت یکم بهش بال و پر بده🦥🫴🏻

سوالات مشابه درس 3 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام