فارسی نهم -

درس1 فارسی نهم

گنگستر شهرتون ... 🗿😂

فارسی نهم. درس1 فارسی نهم

ی انشا میخوام موضوش ازاد انشاعه دلم میخواد خیلی توش بغض داشته باشه اوکی؟:)))

جواب ها

جواب معرکه

call me Batman

فارسی نهم

موضوع به سیم اخر زدن گاهی اوقات انقدر از هر چیزو همه کس زخم میخوری که نمیدانی چه باید بکنی و تنها راهی که در پیش رو داری زدن تنها شاهرگت است . دلت میخواهد با تمام ادم های زندگی ات به جنگی چرا که انها زبان انسانیت را نمیفهمند . و فقط وحشی گری را پیشه ی خود قرار دادند اما نمیتوانی چون در ذاتت چنین آدمی نیستی گوسفندان از گرگ میترسند اما کسی که در اخر انها را سر میبرد چوپان است چقدر داستانشان شبیه به ماست درست دقیق از دوستی ضربه میخوریم که انتظارش را نداریم به راستی که اگر دشمنمان هم بود نمی توانست با ما این کار را کندد از تنهایی زیر سقف غبار آلود شهر قدم میزنم نگاهم به همه چیز عوض شده انگار همه دست در دست هم داده اند که مرا از بغض و کینه خفه کند بین عقل و قلبم بر سر دوراهی مانده ام من آدمی بودم که هیچ گاه حرف قلبم را روی زمین نمی گزاشتم اما این دفعه فرق میکند چرا که امروز نمی توان ناندقلب پاک را خو رد و فقط راهی کثیف را در پیش رو داری غرق در فکر میشوم که چگونه این اسمان تاریک قلب ما را از بین میبرد امیدوارم روزی برسد که دوباره قلبم را در دست بگیرم به امید روز موفقیت انشتی خودمه تاج بده خیلی تلیپ کردم خسته شدم

جواب معرکه

Ana:)) ‌‌

فارسی نهم

عشق در لباس نفرت: لحظه به لحظه زندگی پر است از حس های مختلف..گاهی غم، گاهی شادی. لحظه ایی خندان و لحظه ایی دیگر گریان… و گاهی قلب پر از عشق و لحظه ایی دیگر لبالب از تنفر و نفرت. عشق بهتر است یا نفرت؟ عشقی که قلب را مالامال از محبت و علاقه و مهر و دوستی می کند و یا نفرتی که قلب را از کینه و پلیدی سرشار می کند. عشقی که انسان را به سمت پاکی و خوبی می کشاند و قلبش را سفید و نورانی می کند به گونه ایی که تنها خیر و صلاح یار را می خواهد و خوشبختی و سعادتی! یا نفرت را که انسان را به سمت زشتی ها و بدی ها می کشاند و قلبش را سیاه و تاریک می کند به گونه ایی که تنها به فکر انتقام و شر است. مرز میان عشق و نفرت به اندازه ی نخی نازک است که هر لحظه امکان پاره شدن دارد و عاشق را به نفرت و نفرت را به عشق تبدیل کند. به نظر شما کدام یک بهتر است! گزینه اول که سعی کنید عاشق دنیا و آدم هایش باشید و از هر فرصتی برای رغم زدن لحظه های شاد و خاطرات شیرین استفاده کنیم و از زندگی و دنیا و آدم هایش لذت ببریم و یا گزینه دوم که نفرت است و هر لحظه با بداخلاقی و تندخویی دنیای خود و اطرافیانمان را تیره و تار کنیم و هیچ کوله باری جز غم و اندوه و انتقام نداشته باشیم و هر لحظه زندگی برایمان تلخ تر و زهرتر از دیروز باشد و تنها از خود بدی و خاطرات بد به یادگار بگذاریم. زندگی آنقدر کوتاه است که ارزش غم و اندوه و کینه و نفرت را ندارد، تا لحظه های خوب جوانی و فرصت های خوب برای بهتر زندگی کردن را داریم از لحظه به لحظه آن استفاده کنیم و قلب خود را از نفرت پر نکنیم در مقابل آن عاشق باشیم و عشق بورزیم. عاشق خود، پدر و مادر، عاشق طبیعت و گاهی عاشق زیباترین نعمت‌یعنی همسر. تا زندگی ادامه دارد و لحظات زندگی هر لحظه رو به اتمام است از تمام ثانیه های آن به نحو احسن استفاده کنیم و دل خود را از سیاهی و پلیدی دور نگه داریم

جواب معرکه

Par 007

فارسی نهم

×  چکامه ادب پارسی ادبی نان را از من بگیر، اگر می خواهی... نان را از من بگیر، اگر می خواهی، هوا را از من بگیر، اما خنده ات را نه. گل سرخ را از من مگیر سوسنی را که می کاری، آبی را که به ناگاه در شادی تو سرریز می کند، موجی ناگهانی از نقره را که در تو می زاید. از پس نبردی سخت باز می گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی، اما خنده ات که رها می شود و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید. عشق من، خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست، بخند، زیرا خنده ی تو برای دستان من شمشیری است آخته. خنده ی تو، در پائیز در کناره ی دریا موج کف آلوده اش را باید برفرازد، و در بهاران، عشق من، خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم، گل آبی، گل سرخٍ کشورم که مرا می خواند. بخند بر شب بر روز، بر ماه، بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره، بر این پسربچه ی کم رو که دوستت دارد، اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم، آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند، نان را، هوا را، روشنی را، بهار را، از من بگیر اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت