جواب معرکه
حدود ساعت ۱۲:۳۰ ظهر بود .
سر کلاس نشسته بودم و احساس گشنگی شدیدی را حس می کرد .
همش در این فکر بودم که مادرم برای ناهار چه چیزی پخته است .
همین که زنگ آخر به صدا درآمد به سرعت به سمت خانه راه افتادم .
در کل مسیر مدرسه تا خانه صدای قار و قور شکمم رو کاملا میشنیدم .
وقتی وارد کوچه شدم بوی خورشت قورمه سبزی کل فضای کوچه را پر کرده بود و من را بیشتر گرسنه تر می کرد .
با خودم گفتم یعنی می شود این بو از خانه ما باشد ؟
به در خانه رسیدم و در را باز کردم و متوجه شدم که بوی خورشت قورمه سبزی بسیار بیشتر شده است .
وارد خانه که شدم فهمیدم که بوی غذای داخل کوچه از طرف خانه خودمان بود .
لباس هایم را عوض کردم ، دست و صورتم را شستم و به آشپزخانه رفتم و سر میز ناهار خوری نشستم .
مادرم برایم غذا را کشید و با دیدن زیبایی خورشت سبزی آب از دهانم سرازیر میشد .
اولین قاشقی را که خوردم طعم خورشت سبزی تمام سرم را پر کرد .
چقدر لذیذ و خوشمزه است .
آن روز حدود دو بشقاب کامل از خورشت قورمه سبزی خوردم سپس خدا را شکر کردم .
این بود خاطره من از خورشت قورمه سبزی !