جواب معرکه
روزی از روزهای گرم تابستان در کنار کشتزاری وسیع از خوشه های طلایی گندم ایستاده بودم وقتی به آنها نگاه میکردم دسته ای از آنها با غرور و تکبر سربرافراشته بودن درحالی که دسته ای دیگر با تواضع و فروتنی سر به زیر افکنده بودن از روی کنجکاوی وقتی که دستم را به سوی آنها بردم و آنها را لمس کردم متوجه مسئله جالبی شدم که آنانی که با غرور قد علم کرده بودن پوچ و تهی بودن در صورتی که آنان که با تواضع سر به زیر بودن پر بودن از دانه های گندم با خودم فکر کردم که داستان اینان همانند داستان انسان هاست که چه بسیارند آنان که سر برافراشتند ولی در واقعیت خالی اند
امیدوارم خوب باشه