انشا در مورد همسایه
روزهایی که درخت تاک همسایه خانه ما را هم سرسبز کرده بود، دیدم که چه قدر لذت بخش است و عصرها زیر درخت تاک بساط چای پهن بود. کنار دیوار می نشستیم و با صدای بلند با هم حرف می زدیم و می خندیدیم. پدر هم هر بار که نون می گرفت، برای همسایه می داد.
همسایه که داشته باشی، دلت قرص است و خوشحال، شبی هراس از درد و بیماری نداری و حالت خوب است، تابستان را با هم می گذرانید و از حضور هم لذت می برید. درخت تاکشان خانه را سایه می کند و زمستان هم برف روبی را با هم انجام می دهید. چای عصر و نان و پنیرش هم در صحن ایوان منزل خواستنی می شود. هر بار که بوی غذایشان می آید ظرف گلدار ملامین پر از غذا هم می رسد، هر جشن و مهمانی که باشد ما در راس هستیم و کمک می کنیم.
هیچ وقت سفره خالی از نان نمی شود و هوای هم را داریم. بوی سبزی های قورمه ای که با هم می گیریم. بوی پیاز داغ و از همه مهم تر مهربانی و عشق و دوستی که در میان ما جاری بود. کاش هیچ وقت ان روزها تمامی نداشت و بزرگ نمی شدیم. گاهی بچه های همسایه به تراست ما می آمدند و می خوابیدیم و صبح با ستیغ آفتاب دوباره بازی شروع می شد. چه قدر تاب بازی بود و مهر ورزی و دوستی، هیچ وقت قهری نبود و با هم خوب بودیم و می گفتیم و می خندیدیم.
نتیجه گیری: همسایه از برادر و خواهر هم نزدیکتر است و در شرایط سخت و بحرانی می تواند کمک حال همسایه شده و برای راحتی و آسایش ما تلاش کند. روزهای خوب همفکری، همکاری، سرور و خوشی، بهترین روزها را برای خانواده رقم زد.
تاج بده