◦•●◉✿ نرگس ✿◉●•◦

نگارش نهم. درس 1 نگارش نهم

انشا در مورد گذر رودخانه می‌خوام لازم دارم فوری تاج میدم ترو خدا

جواب ها

جواب معرکه

Mahdi

نگارش نهم

تاج یادت نره در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه‌ای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی‌آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی‌دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می‌کرد و اجازه نمی‌داد ماهی‌ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند. به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می‌کرد. دختر کوچولو می‌خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی‌توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت. ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی‌کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی‌گذاشت و به او می‌گفت از من دور شو. ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی‌ها تسلیم نمی‌شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید. بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت. کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن‌ها دوستان خوبی برای هم شدند. رودخانه تمام شب را فکر می‌کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می‌آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد. صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد. رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی‌توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود. اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می‌آورد. حالا دیگر رودخانه می‌خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.

جواب معرکه

صدایی آرام اما پرخروش را با تمام گیسوانم و با تمام وجود و جسمم از موی سر گرفته تا نوک انگشتان پایم لمس می‌کنم کمی کوچکتر از اقیانوس کوچکتر از دریاچه رودخانه رودخانه‌ای به وسعت و عظمت دریا پوشیده از تکه رگ الماس آبی رنگ درخشان و براق آه چشمانم چشمانم دریایی بزرگ اما در قالب کوچک‌تری را می‌گرفت که با اولین نگاهم به نگاه معصومش افسار شد و اشک بارانی در چشمانم جمع شد و بر گونه‌های سرخم چکید کودکی جواهر آبی رنگ آسمانی اشاره کرد و می‌توان در پهنه‌های بیکران آبی رنگش دراز کشید و آسمان سر به فلک کشیده را نگریست آبی زلال و گوارا که با وجود تلاطم‌هایی که در خویش دارد التیام دهنده روح و جان سرد من است آبی شفاف که نماد عظمت نعمت روزی خداوند است نگامی که به رودخانه به فکر فرو می‌روم آرامش عجیبی جسمم را احاطه می‌کند مرا در آغوشش نوازشم می‌کند آبی که بودنش زندگی را روشن می‌کند قلب‌های شکسته زخمی نور و امید می‌دهد محرم اسرار دل‌های خونی می‌شود و سرانجام گل پژمرده وجود انسان ا حضور پرمهر و صمیمی آب گوارایی مثل آب رودخانه آرامش می‌گیرد آبی گرم کننده که روشن کننده روزهای تاریک سرد است هی این آب آرام و زلال تبدیل می‌شود به سیاهی وهناک و تاریک رودخانه‌ای که احساسات تلخ را در گنجینه راز دلش جای داده حالا با تلنگری گاه با بارش باران ن بار سنگین را از دوش خویش برمی‌دارد و مناظر اطراف آن قربانی ناراحتی او می‌شوند گاهی همچنان مهربان عاشق می‌شود ویسنده یا شاعری را غرق در شعر جدیدش می‌کند یا عاشقی را غرق در چشمان معشوقش می‌کند ا حتی کودکی را غرق در شوق بازیش می‌کند آب رودخانه را دوست دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن دوستش دارم چون ارزش دوست داشتن را دارد دوستش دارم همانند طلوع خورشید در سحرگاه عشق دوستش دارم از تمام وجودم با احساس پر از عشق و عاطفه و علاقه فراوان دوستش دارم همانند تکه ابرهای سفیدی در اوج آسمان آبی بی‌کران که مانند عمر در حال گذرند وستش دارم بیشتر از آنی که از ذهنش می‌گذرد اگر آب نباشد زمین سر تا پا یخ می‌زند اگر در آسمان قلبم ستاره باران هم باشد مروارید آبی رنگ آسمانی تنها آب رودخانه‌ای است که تا ابد و آخر عمرم در ذهنم حکاکی و در جسمم ماندگار ابدی خواهد ماند. hadis🧸88 دست نوشته خودمه نگران نباش از گوگل نیست.

سوالات مشابه درس 1 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام