sajad

نگارش هشتم. درس 2 نگارش هشتم

بچه ها سلام خوبین میشه صفحه 36 رو جواب بفرستین..... زود=تاج

جواب ها

𝑵𝒊𝒈𝒂𝒓

نگارش هشتم

روزی روزگاری مرد احمقی بود که تمام عمر خود را بدون فکر کردن و بیهوده گذرانده بود. مرد آنقدر تلویزیون نگاه می‌کرد که یک روز چشمانش درد می‌گیرد و به پیش دامپزشک می‌رود و به دامپزشک می‌گوید چشمانم درد دارد آنهارا در مان کن.دامپزشک هم که دارویی را که برای چشم درد الاغ ها خوب بود به مرد داد و به او گفت هر دو ساعت در چشم خود بریزد مرد هم اینکار را کرد. بعد از دو روز چشمان مرد احمق کور شد. مرد تصمیم گرفت پیش قاضی برود و از او شکایت کند. مرد به پیش قاضی رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد،قاضی هم به او گفت هیچ تاوانی برای دامپزشک وجود ندارد،زیرا اگر تو احمق نبودی پیش دامپزشک نمیرفتی. بیا تاج بده پلیز💕💫

سوالات مشابه درس 2 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام