سلام خسته نباشید شما میتونید اینگونه شروع کنید که روزی روز گاری من از پدر و مادرم اجازه گرفتم که بروم بیرون و با اجازه ی آنها تنهایی رفتم و قدم زدم چند قدم جلوتر جنگلی را دیدم . دوباره برگشتم به خانه و این دفعه با پدر و مادرم آمدم به جنگل و جنگل خیلی تاریک و ترسناک بود اما من نترسیدم چون در کنار خوانواده ام بودم . ناگهان من درداخل یک چیزی و افتادم پایین و وقتی آن جا را یعنی پایین چاهی که افتاده بودم داخلش رو دیدم ، شگفت زده شدم چون آنجا یک چیز گرانبها و کم یاب بود . پدرو مادرم مرا ازچاه بیرون آوردند و وقتیی این گیاه کمیاب را به دکتر نشان دادم گفت :《 این گیاه انقدر با ارزش است که اگر هرکس آن را داشته هیچ اتفاق بدی برایش نمی افتد 》 گفتم خود گیاه را داشته باشد اتفاقی برایش نمی افتد گفت نه . اگر سور ه ای که بغل آن نوشته را بخواند و فوت کند به آن گیاه و آن گیاه را دم بکند و بخورد هیچ بلایی به سرش نمی آید برای همین به آن گنج نایاب میگویند . و من رفتم همان کار را کردم و هیچ اتفاقی برایم تا به حال نیفتاد . تمام و یادم رفت بگویم که نام آن سوره آیت الکرسی هستش