انشاء: سفر به دنیای خیال
همهچیز در یک لحظه شروع میشود، زمانی که چشمانم را میبندم و از دنیای واقعی فاصله میگیرم. در آن لحظه، انگار از زمین جدا میشوم و در آسمانهای بیکران پرواز میکنم. به دنیای خیال وارد میشوم؛ جایی که هیچچیز محدودیتی ندارد و همه چیز ممکن است. در این دنیای زیبا، رنگها بیش از آنچه که تصور میکردم زنده و درخشاناند. درختان از رنگهای عجیب و غریب پوشیدهاند، برگها نه تنها سبز بلکه گاهی آبی، صورتی یا حتی طلایی میشوند. آسمان پر از رنگینکمانهایی است که انگار هیچگاه از هم جدا نمیشوند.
در دنیای خیال، من همیشه میتوانم به جاهایی سفر کنم که هیچوقت در دنیای واقعی به آنجا نرفتهام. به کوههای بلند میروم که قلههایشان از برفهای نرم و سفید پوشیده شده و درختان بلندی که تا آسمان میروند، در کنار رودخانههایی زلال و روشن که صدای جریانشان همچون موسیقی آرامشبخش است. در آنجا، پرندگان عجیب و غریب با رنگهای درخشان و صداهای خاص، در آسمان پرواز میکنند. من میتوانم با آنها صحبت کنم و از آنها داستانهای شگفتانگیز بشنوم.
اما گاهی دنیای خیال من از دنیای زیر آب میشود. به عمق دریا میروم و در میان ماهیهای رنگارنگ شنا میکنم. مرجانهای زیبا و دلفینهای شاد در اطرافم رقص میکنند و من با آنها به بازی میپردازم. در این زیر آب، همهچیز آرام است و تنها صدای امواج دریا به گوش میرسد که همچون آهنگ دلنشینی در گوشها میپیچد.
در دنیای خیال، هیچچیز درد و رنج ندارد. همهچیز با عشق و آرامش همراه است. وقتی در این دنیا سفر میکنم، احساس میکنم که چیزی بیشتر از جسمم هستم؛ روحی آزاد و بیقرار که از هیچچیز نمیترسد و از هیچچیز محدود نمیشود. این دنیای خیالی، جایی است که من میتوانم خودم باشم، بدون هیچگونه نگرانی یا استرسی.
سفر به دنیای خیال، هر بار که به آن میروم، برایم مثل یک آرامش در دل شلوغیهای دنیای واقعی است. این سفر، به من یادآوری میکند که همیشه جایی در دل خودم هست که میتوانم به آن پناه ببرم؛ جایی که در آن تنها صلح و آرامش است. و این، زیباترین تجربهای است که میتوانم داشته باشم.
تاج بده