یک انشا طنز و غیر طنز یکی از این موضوع ها از گوگل نباشه معرکه میزنم

غیره طنز موضوع تلفن مقدمه گوشی تلفن و خوبی ها ولی های آن اینجا مقدمه تموم میشه گوشی تلفن یک مستطیل کوچک یا بزرگ کسی که جواب همه سال ها را میدهد چیزی که روز به روز آن بروز تر و خوب تر و مخرب تر میشود چیزی که یه عده ای با آن پول حلال و باعث اشتغال جوانان میشود و چیزی که باعث معتاد شدن آنها میشود چیزی باعث از بین رفتن رفتن خیلی از رابطه ها و بالا رفتن نرخ طلاق این جسم برقی هوشمند هنوز در جهان مشخص نشده است که حدی است با بد خیر است یا شر ما میتوانیم با استفاده با استفاده درس از آن زندگی خوب و بروز ای داشته باشیم نتیجه خوب و بد بودن هر چیزی به نحوه استفاده ما از آن مربوط میشود

صبح شده بود و با صدای جیغ بلند مامانم از خواب پریدم رفتم تو حال دیدم با دمپایی رفته اپن چرا چون تو خونه سوسک دیده جیغ زد بیا بکشش با مو های گژ گژیم رفتم طرف سوسک کشتمش گفت دیگه جیغ نزن گفت برو نون بگیر رفتم حاظر شدم و بعد از دوازده روز به مو هام شونه زدم رفتم تو صف ( اوفففففف) یه صف بلند بالا که ار سنندج تا میدون ولی عصر میر داماد ادامه. داشت ( اغراق کردم ۱۳ نفر جلوم بودن رفتم از صف رد بشم یه پیر زنه گفت ( هوی دختر صف به این درازی رو نمیبینی ) یاااا خدا پیر زنه فکر کنم جکی جان عموی چیزیش بود پیر زن نود ساله مو چتری ) 🤣🤣 آروم رفتم تو صف یه دختر بچه رو دیدم که داشت زبون درازشو می‌کشید رو آب نبات خندم گرفت برگشتم دیدم یه دختره پشتمه یه ورشو آرایش کرده بود یه ورشو نه خندم گرفت بلند زدم زیر خنده دیدم صف تموم شدو نوبت منه شاطر گفت دخترم به چی میخندی گفتم آقا این دختررو این جارو با سیرک اشتباه گرفته شاطر یه نگاه به من و یه نگاه به دختره کرد و داد زد نون تموم شد با تعجب به نان های بسته شده نگاه کردم و گفتم نان هست شاطر گفت اون دختری که تو داری بهش میخندی دختر نیست پسره منهههههه منم دیدم اوضاع خرابه در رفتم🤣🤣🥺🥺