جواب معرکه
**عنوان: پادشاه و حکیم**
در روزگاری دور، در سرزمینی پهناور، پادشاهی بزرگ و قدرتمند بر تخت سلطنت نشسته بود. این پادشاه، با وجود ثروت و قدرتش، همیشه نگران آینده و سرنوشت کشورش بود. او میدانست که برای حفظ آرامش و رفاه مردمش، نیاز به دانایی و حکمت دارد. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا بهترین حکیمان را از سراسر سرزمین به دربار خود دعوت کند.
حکیمان از دور و نزدیک به دربار آمدند و هر یک دانستههای خود را به پادشاه عرضه کردند. اما پادشاه به دنبال حکیمی بود که نه تنها دانا باشد، بلکه بتواند او را در تصمیمگیریهای مهم یاری کند. پس از مدتی، حکیمی با نام «سهراب» به دربار آمد. سهراب مردی با تجربه و دانا بود که در زندگی خود درسهای زیادی آموخته بود.
پادشاه از سهراب خواست تا به او در مورد چگونگی اداره کشور مشاوره دهد. سهراب با آرامش و متانت گفت: «ای پادشاه، قدرت و ثروت تنها نمیتواند کشور را به سوی پیشرفت هدایت کند. حکمت و درک عمیق از نیازهای مردم، کلید موفقیت است.»
پادشاه تحت تأثیر سخنان سهراب قرار گرفت و تصمیم گرفت تا به جای تمرکز بر قدرت و ثروت، به حکمت و مشاورههای او توجه کند. او به سهراب گفت: «من به تو اعتماد دارم و میخواهم که در کنار من باشی و مرا در تصمیمگیریهایم یاری کنی.»
سهراب با خوشحالی پذیرفت و از آن روز به بعد، پادشاه و حکیم با هم همکاری کردند. آنها به مردم نزدیکتر شدند و به نیازهای آنها گوش دادند. با گذشت زمان، کشور به آرامش و رونق رسید و مردم از زندگی بهتری برخوردار شدند.
این داستان نشان میدهد که حکمت و مشاوره میتواند به پادشاهان کمک کند تا تصمیمات بهتری بگیرند و کشور را به سوی پیشرفت هدایت کنند. در نهایت، قدرت واقعی در دانایی و درک عمیق از نیازهای مردم نهفته است.
معرکه یادت نره،😃😍