کیم یوری

نگارش هفتم. درس 8 نگارش هفتم

جواب حکایت صفحه ی ۹۵ نگارش رو بگید نیاز دارم تاج میدم

جواب ها

Benyamin ‌‌‌‌

نگارش هفتم

جواب حکایت : در یکی از روز ها شخصی شتر خود را گم می کند و قسم می خورد که وقتی شتر خود پیدا شود آن را به قیمت هزار تومن به فقیری به دهد . طولی نکشید که شوتر خود را پیدا کرد و از عهدی که با خدا بسته بود پشیمون شد . بعد از چند دقیقه فکر کردن یه تصمیمی گرفت یک گربه ای گرفت و در گردن او آویزان کرد و دادا می زد شتر هزار تومن و گربه صد هزار تومن ولی هر دورا با هم می فروشم . شخصی درآن دور ور بود و صدای فروشنده را شنید و گفت : قیمت شتر خوب و ارزان است اگر که آن گربه در گردنش نبود . پایان .

جواب معرکه

Qazal

نگارش هفتم

در یکی از روز های گرم تابستانی یک فرد پیرمرد با شترش در سبزه زاری رفتند. کمی گذشت ،پیرمرد شترش را به درخت بلندی بست و خودش بعد از این همه کار خسته شد و در زیر درخت سیب خوابید . هنگامی که بیدار شد ،دید که شترش گم شده است .گریه کرد و زاری کرد ،از تمام مردم آن شهر پرسید ولی هیچکس نمی‌دانست شتر او به کجا رفته است فردای آن روز با خدا قول و قرار گذاشت که اگر یک زمانی شتر پیدا شد او را با یک قیمت ناچیزی بفروشد .طول زیادی نکشید که شتر پیر مرد پیدا شد .،فرد به خاطر علاقه ی زیادی که به شتر داشت ،دلش نمی‌آمد که بفروشدش ، و به خاطر همین موضوع سخت و دشوار یک فکری بر ذهنش رسید ، . پیرمرد با خودش تصمیم گرفت شتر خود را همراه یک گربه ی سیاه و بیابانی بفروشد ، او به بیرون رفت و داد میزد شتر خوب دارم ،و گربه را به صد سکه هم که بدهید میفروشم ‌در کل هر دوتا را باهم میفروشم . شخصی به نام اصغر که به حرف های پیر مرد گوش نمی‌داد ،ناگهان با زیرکی نزدش رفت و گفت:این شتر ارزان بود اگر آن گربه را آویزان نمی‌کردی ! و اینکه مشتری بیشتری هم داشت . پیرمرد به خودش آمد و فهمید که کار اشتباه و نادرستی انجام داده است ، . سپس شتر خود را به یکی از فقرا داد تا خدا از او راضی شود . تاج بده:)
Hedika elahi

نگارش هفتم

تاج بده:)

سوالات مشابه درس 8 نگارش هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام