من انشا ذهنی تضاد معنایی نگارش دهم درمورد سیل و رود خروشان میخام لطفاً از اینترنت و گام به گام نباشه دبیرمون قبول نمیکنه اونجوری سریع برام بزارید میخام

سلام نگران نباشید از نت نیست نوشته خودم هست موضوع: شروع و پایان نه صدایی، نه سکوتی موسیقی شروع می شود. تلاش می کنم ذهنم را آرام کنم. هیاهوی ذهنم نیاز دارد به سکوتی که در اتاقم جاریست. خاطرات دور سرم می چرخد. از تولد آغاز شد، صداها را می گویم؛ گریه ها، خنده ها، نوزاد گریست و مادر خندید. بزرگتر شدیم اما هنوز کودک بودیم! راه رفتیم، دویدیم و رسیدیم به جایی که فکرش را نمی کردیم! پس چرا دویدیم؟ گفتند زندگی زیباست شاید برای همین بود. بازی کردیم، بازی می کنیم؛ بچه که بودیم با عروسک، بزرگ که شدیم با قلب آم ها. نوجوانی دوران خوشی بود، دوران « یک هلو، هزار هلو»، اما درختمان خشکید و دوستانمان رفتند. جوان بودیم، دوران « هزار و یک شب »، هر روزمان داستانی تازه بود و منتظر پایانی شیرین بودیم؛ آرامشی مطلق. بزرگتر شدیم، دوران « صد سال تنهایی»، روزگار « خشم و هیاهو»، شیرینی زندگی را تلخ یافتیم. دنیایی شلوغ، پر از صدا، پر از غوغا. موسیقی به پایان می رسد و دنیا آرام می شود. سکوت را در همین چهاردیواری یافتم اما ذهنم هنوز شلوغ است. در اتاق تاریک نه صدایی است و نه سکوتی. نت ها پا