جواب معرکه
بفرمایید:😉
این ضرب المثل در مورد افرادی به کار میرود که مواظب کلام خود نیستند و باعث دردسر برای خودشان میشوند.
مردی که از بد روزگار به دزدی روی آورده بود، به سراغ کارگاه حریربافی مردی رفت تا کمی پارچهی ابریشمی بدزدد و به شهر دیگری ببرد و بفروشد.
وقتی نزدیک کارگاه حریربافی شد دید چراغ کارگاه روشن است. از دیوار بالا رفت و خود را به پشت بام کارگاه رساند از دریچهی هواکش که بالای کارگاه بود نگاهی به داخل کارگاه انداخت و دید، مرد حریرباف در کارگاه تنها است و کارگرهای دیگر به خانههای خود رفتهاند. مرد به تنهایی میبافد و با خود زمزمه میکند «ای زبان سرخ! خواهش میکنم فردا مواظب من باش تا سر سبز من برباد نرود!»
دزد با شنیدن این حرفهای عجیب کنجکاو شد، سکوت کرد و منتظر ماند تا دلیل کارهای حریرباف را بفهمد. از طرفی حریری که مرد در دست داشت و آخرین تکهی آن را میبافت واقعاً زیبا و چشم نواز بود. دزد تا صبح روی پشت بام حریربافی منتظر ماند تا وقتی که دید بافت حریر به پایان رسید مرد آن را در پارچهای زیبا پیچید، لباس فاخری پوشید و آماده شد که از کارگاه بیرون رود.
دزد هم سریع خود را از پشت بام