معرکه یادت نره
فضول رو بردند جهنم ” هشداری است برای اشخاص فضول، هشداری که به آن ها یاد آور می شود جایگاه شخص فضول جهنم است و فضولی یکی از بدترین ویژگی های یک فرد می تواند باشد.
شخص فضول هیچ زمانی آرام و قرار ندارد زیرا همیشه در فکر این است که از مسئله ای بی خبر مانده است، او با این تفکر هم خود را آزار می دهد و هم رفتارش باعث آزار اطرافیان خواهد شد.
برخی نام دیگری برای فضولی انتخاب می کنند که آن را موجه جلوه بدهند اما آراستن نام این خصلت چیزی از بدی هایش نخواهد کاست. آن ها نام کنجکاوی را انتخاب می کنند اما باید متذکر شد که مرز باریکی بین کنجکاوی و فضول وجود دارد.
شخص کنجکاو در مواردی که نباید هیچ دخالتی نمی کند، به خصوص در امور شخصی دیگران اما فرد فضولی به هر جا سرک می کشد و اصطلاحا خود را نخود هر آشی می کند تا از همه چیز سر درآورد و در آن دخالت کند.
شخص فضول با رفتار ناپسندش باعث بر هم زدن آرامش و روابط افراد با یکدیگر می شود او در هر کاری نظر داده و خود را با تجربه و آگاه می داند. عاقبت فضولی شخص فضول بی ارزش شدنش در چشم همگان است.
فضول به کارهای دیگران بیش از کارهای خودش رسیدگی می کند، به همین علت کارهای او اغلب نیمه تمام است.
با شخص فضول کنار نیایم، با این کار ما هم در گناه او شریک خواهیم شد، در مقابل او رفتاری داشته باشیم که او را متوجه اشتباهش کنیم. البته این افراد به سختی این خصلت را کنار می گذارند و یا حتی قبول خواهند کرد که دارای این ویژگی نا پسند هستند.
برداشت: شخص فضول یک لحظه آسوده نخواهد بود و آرامش خود و دیگران را قربانی این خصلت خواهد کرد.
__________________________________________
در یک جنگل بزرگ حیوانات زیادی کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. بین این حیوانات روباه تازه واردی بود که در کار همه سرک می کشید و فضولی می کرد.
مدتی گذشت و حیوانات کم کم از این کار روباه ناراحت شدند چون روباه برای خود شیرینی رازهای هر کدام از آن ها را پیش دیگری می گفت و باعث آرازشان می شد.
یک روز صبر حیوانات تمام شد و آن ها برای شکایت پیش سلطان جنگل که شیر بود رفتند. در آن روز هر کدام از حیوانات اتفاقات و مشکلاتی که روباه برایشان پیش آورده بود را برای شیر تعریف کردند.
شیر به حرف های همه گوش کرد و در پایان گفت: باید کاری کنیم تا روباه پی به اشتباه خود ببرد و رفتار خود را عوض کند. حیوانات در آن روز نقشه ای برای روباه کشیدند.
روز بعد یکی از فیل ها به طرف کلبه ای که در وسط جنگل قرار داشت رفت و کوزه ای را از جلوی در آن خانه برداشت با خود آورد. او در مسیر طوری وانمود می کرد که انگار کار مهمی را انجام می دهد که نمی خواهد دیگران از آن با خبر شوند.
روباه فضول که تمام راه به تعقیب فیل می پرداخت با این رفتار فیل فضولی اش بیش تر گل کرد.
فیل پس از پیمودن مسافتی به درخت بزرگی رسید. او زیر درخت چاله ای کند و بعد کوزه را درون چاله مخفی کرد و بعد روی چاله را با خاک پوشاند و از آن جا دور شد.
حالا روباه فضول مانده بود و کوزه مخفی شده، او کم کم نزدیک چاله شد و آن جا را دوباره کند و کوزه را در آورد، سپس برای این که ببیند درون کوزه چه چیزی وجود دارد دستش را درون کوزه انداخت اما چیزی نبود.. با خود فکر کرد؛ امکان نداره چیزی نباشه چون رفتار فیل خیلی مشکوک بود.
روباه این بار سرش را به داخل کوزه برد تا درون آن را ببینید … و شد آنچه نباشد می شد… سر روباه درون کوزه گیر کرد و او هر چه تلاش کرد نتوانست سرش را از دورن کوزه خارج کند.
روباه در حالی که این طرف و آن طرف