نوشته ادبی
من یک قلم هستم. قلم بودن هم دنیای خودش را دارد.
من با نوجوانانی که سالهاست نوشتن را یاد و کودکانی که تازه برای بار اول مینویسند همراه بوده ام.
قلم بودن گاهی اوقات هم بسیار سخت است برای مثال زمانی که کودکان برای گذراندن اوقات کلاس من رو بالای سطل آشغال چندین و چند بار میتراشند و قد من رو کوتاه و کوتاهتر میکنند.
اما هیچ چیز نمیتواند مانع این شود که من خودم را دوست نداشته باشم من یک قلم هستم ونوشتن رو با من یاد میگیرید پس من خودم را خیلی دوست دارم چون باعث پیشرفت خیلی از افراد میشوم.
نوشته عادی
من یه قلم کودکان و نوجوانان زیادی هستند که با من نوشتند و مینویسند قلم بودن کار آن چندان جالبی هم نیست فکرشو بکن چند ساعت تو دست یکی باشی که بلد نیست ازت استفاده کنه و کلمات رو با تو بنویسه یا مثلاً منو ببرن بالای یه سطل آشغال پر از پوست کیک و آشغال و منو برای گذروندن زمان من رو بتراشن به همین دلیل من که زیاد قلم بودن دوست ندارم.
تتج لطفا