زینب سرفرازی

نگارش هشتم. درس 7 نگارش هشتم

سلام این صفحه رو بهم بگید تاج میدم از اینترنت هم نباشه

جواب ها

معصومه ....

نگارش هشتم

در قلب شبانه‌ای آرام و تاریک کوچه‌ای خلوت قدم می‌زنم. همچون پروانه‌ای که به جستجوی نور در این تاریکی بی‌پایان برخاسته‌ام. صدای جیرجیرک‌ها و نوازش ملایم باد، تنها همدمان من در این شب ساکت می‌باشند. اما ناگهان، در انتهای کوچه، میان شاخ و برگ درختان، شعله‌ای مرموز چشمک می‌زند. آه، شمعی است در پنجره‌ای که شعله‌اش همانند فانوسی راهنما بدرخشد. با دلی امیدوار و بال‌هایی مشتاق، به سویش پرواز می‌کنم. هرچه نزدیک‌تر می‌شوم، نورش دل‌انگیزتر و گرمایش دعوت‌کننده‌تر می‌نماید. شمع نجات‌بخش من، در این دنیای تاریک، مرا به سوی خود می‌خواند. با نزدیک شدن به شعله، نور درخشانش در رگ‌هایم جریان می‌یابد و گرمای ملایمش صورتم را لمس می‌کند. پروانه‌ای هستم من، مفتون نور و گرما، در شبی که بی‌شمع معنایی نداشت. حالا به پرتوی امیدی رسیده‌ام که تاریکی را شکافته و به من آموخته که حتی کوچک‌ترین نوری می‌تواند روشنایی بی‌پایان را به ارمغان بیاورد.
......... ............

نگارش هشتم

موضوع:اگر معلم نگارش بودید نگارش درسیست که ما نیز با آن می توانیم به دنیایی دیگر که در اعماق ذهنمان که پنهان خاموش بود برویم نام این نقطه از ذهن قوه تخیل است ما در اعماق رویا ها و تخیلات خود خلق می کنیم دنیایی جدید را دنیایی که همه چیز و همه جزئیات را با بند بند وجودمان آمیخته می کنیم طوری می نویسم که تار تار آن بدون هیچ اشکالی باشد نگارش در ذهن من این معنی را دارد و اما می رسیم به بخش معلمی من در دنیای خودم اگر معلم شوم در لیست اولویت های خود لذت بردن همه ی افراد را در این زنگ می خواهم و برای اولویت دوم اشکال نگرفتن از انشا و یا داستان هر انسانیست آدم ها همیشه با تکه ای حرف کوچک تمام خود را می بازند چه برسد به اینکه من بخواهم برای آنان معلمی عصبی سخت گیر و بد عونوق باشم من برای راضی کردن و زنده کردن این رویا تمام خودم را می گذارم معلم ایده آل نگارش من چنین معلمی است موضوع: پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده است امروز اولین روزیست که از پینه ی خود در می آیم بال هایم درد می کرد چنان از این سو به آن سو می رفتم که انگار وجودی دو روزه دارم در تلاش برای دیدن در شب تاریک سیاه تلاش می کردم همانطور که در حال پرواز بودم با خود تمام زیبایی های امروز را مرور می کردم از ماه زیبا که درخشان تر از همیشه فروزان بود تا خورشید تابان طلایی رنگ از ابر های سفید پف پفی تا ستاره های شب تاریک همه و همه ی اینها در ذهنم بود نور دیدم نه نور نبود درخشان تر از خورشید و زیا تر از ماه در حال سوختن بود به طرف آن رفتن اما او مرا در آتش خود غرق میکند او در حال سوختن بود و هر شیعی که اطرافش بود را نیز می سوزاند مسحور این همه زیبایی آن شده بودم از اعماق قلبم در توان برای لمس آن بودم در دنیایی دیگر یا در زندگی دیگر دلم می خواهد که جزئی از او باشم همانند او زیبا و اصیل همانند او هر چیزی که نزدیکم می شود را در آغوش سوزان خود غرق کنم موضوع:قطره ی بارانی هستید که از ابر چکیده آید از جمع شدن چندین کنار عنصر کنار هم به وجود آمدم اگه همراه با خانواده ام از آنجا گذر کنم آنجا را خواهیم ساخت اقیانوسی بزرگ آرزوی چندین مردم هستیم ما تصمیم گیرنده برای مکان خود نیستم خالق کل جهان به ما دستور می دهند ما فرمانبردار آن هستم در روز مانند الماس می درخشیم و آن جا را به زیبا ترین نقاشی برای فردی ایجاد می کنیم در شب با ماه همراه رقص میشویم و در کناره ستاره ها خود نمایی خواهیم کرد به سبزه ها طراوت و سبز بودنشان را می‌بخشیم و اگر به روی گل ها فرود بیایم از عطر آنها برای پخش کردن در کل مکان استفاده می کنیم و آنها را شاد می سازیم ما قطرات بارانی هستیم که از ابرها می کنند وجود داریم چون وجود دارید و اگر به کل از این دنیا محروم شویم شما راهم از زندگی در این دنیا محروم می سازیم تنها راه از دست نرفتن ما این است که با ماشین های بی کاربردتان آسمان ما یا بهتر است بگم محل زندگی مان
Nilo

نگارش هشتم

تاج یادت نره 💫

سوالات مشابه درس 7 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام