نگارش دهم -

درس2 نگارش دهم

... ..

نگارش دهم. درس2 نگارش دهم

بچه ها کسی میتونه منظور ضر ب المثل ران ملخ پیش سلیمان بردند را توضیح بده برام بفهمم اگه انشا دربارش دارید بفرستید تاج میدم

جواب ها

منظور از ضرب‌المثل "ران ملخ پیش سلیمان بردند" به بیان ارتباط با افرادی اشاره دارد که در یک موقعیت یا شرایط خاص نمی‌توانند شایستگی یا توانایی لازم را نشان دهند. در این ضرب‌المثل، ملخ به‌عنوان یک موجود بی‌ارزش و کم‌عقل در نظر گرفته می‌شود و سلیمان، که در مورد حکمت و قدرتش مشهور است، نشان‌دهنده سطح بالای درک و شرایط ویژه‌ی خودش است. بنابراین، این جمله به طور کلی به این معناست که برخی افراد یا چیزها در برابر بزرگان یا در شرایط خاص، قابل توجه نیستند و نمی‌توانند تاثیری بگذارند. این ضرب‌المثل می‌تواند درس‌هایی را نیز ارائه دهد. به‌عنوان مثال، نشان می‌دهد که در برخی موارد، در موقعیت‌های خاص، تلاش برای نشان دادن دانایی یا قدرت در برابر افرادی که در آن حوزه یا شرایط برتر هستند، شاید بی‌فایده باشد. اگر بخواهید یک انشا در این باره بنویسید، می‌توانید به نکات زیر توجه کنید: 1. **موضوع انشا**: توضیح وضوح ضرب‌المثل. 2. **مقدمه**: معرفی ضرب‌المثل و اهمیت آن. 3. **متن اصلی**: توضیح و بررسی مفهوم، مثال‌هایی از زندگی روزمره یا تاریخ که این ضرب‌المثل به کار رفته باشد. 4. **نتیجه‌گیری**: در چه مواقعی می‌توانیم از این ضرب‌المثل استفاده کنیم و چه درس‌هایی می‌توانیم از آن بیاموزیم. با رعایت این نکات، می‌توانید یک انشای خوب و قابل فهم بنویسید.

ضرب‌المثل 'ران ملخ را پیش سلیمان بردند' به معنای این است که مشکلات و چالش‌های کوچک و بزرگ زندگی را باید با حکمت و درایت حل کرد. این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند که حتی کوچک‌ترین موجودات نیز می‌توانند در زندگی ما نقش مهمی ایفا کنند و باید به آن‌ها توجه کنیم. حکایت زیر می‌تواند به خوبی مفهوم این ضرب‌المثل را منتقل کند: روزی روزگاری، در یک دشت سرسبز و زیبا، ملخی زندگی می‌کرد که همیشه نگران آینده‌اش بود. او می‌دید که دیگر موجودات در حال جمع‌آوری غذا و آماده‌سازی برای فصل سرما هستند، اما او نمی‌دانست چه باید بکند. به همین دلیل، تصمیم گرفت به درگاه سلیمان، پادشاه حکیم، برود و از او کمک بخواهد. ملخ با دلهره و ترس به درگاه سلیمان رسید و گفت: 'ای پادشاه بزرگ، من نمی‌دانم چگونه باید برای آینده‌ام آماده شوم. دیگران در حال جمع‌آوری غذا هستند و من نگرانم که در فصل سرما گرسنه بمانم.' سلیمان با لبخندی مهربان به ملخ گفت: 'چرا نگران هستی؟ تو باید از دیگران یاد بگیری و به آن‌ها توجه کنی. هر موجودی در این دنیا نقش خاصی دارد و تو نیز باید از توانایی‌هایت بهره‌برداری کنی.' سپس سلیمان به ملخ یاد داد که چگونه می‌تواند از طبیعت بهره‌برداری کند و با استفاده از هوش و خلاقیتش، غذا جمع‌آوری کند. ملخ با یادگیری از سلیمان، توانست به خوبی برای آینده‌اش آماده شود و دیگر نگران نباشد. این حکایت به ما می‌آموزد که در زندگی، باید به دیگران گوش دهیم و از تجربیات آن‌ها بهره‌برداری کنیم. همچنین، اهمیت حکمت و درایت در حل مشکلات را به ما یادآوری می‌کند.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت