فاطمه ...

نگارش هشتم. درس5 نگارش هشتم

سلام هرکس صفحه ۶۶ را خود نوشته و ۱۲ خط شده برام ارسال کنه فالو و تاج میدمش.

جواب ها

اوتاکو 🤍

نگارش هشتم

روزی روزگاری در یکی از شهر ها پادشاهی بود که به مردمان فقیر کمک می کرد. پادشاه یک روز که از خواب بلند شد و رفت که به فقرا کمک کند، که ناگهان فهمید دیگر هیچ صدایی را نمی شنود و طبیب ها را فرا خواندند تا او را درمان کنند. اما طبیبان هر چه تلاش کردند نتوانستند پادشاه را معالجه کنند. تا اینکه شخص دانایی از آن شهر می گذشت و حال پادشاه را که فهمید به پیش پادشاه رفت و خواندن و نوشتن را به پادشاه آموخت و به پادشاه گفت فقط یکی از حس های خود را از دست داده ای و خداوند به شما حواس دیگری هم داده که میتوانی با کمک آنها به فقیران کمک کنی. پادشاه کمی فکر کرد و گفت آری تو درست میگویی من از نعمت های دیگر غافل بوده ام. فالو تاج یادت نره خوشکلم

سوالات مشابه درس5 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام