نگارش هشتم -

درس 3 نگارش هشتم

RAVI .....

نگارش هشتم. درس 3 نگارش هشتم

لطفا پاسخ صفحه46 به صورت تایپ تایید میکنم و لطفا دنبال کنید

جواب ها

جواب معرکه

فرزین محمدی

نگارش هشتم

بازآفرینی کبک و کلاغ نگارش هشتم مقدمه : احمدی انشای خود را که خواند همه برایش دست زدند.مدتی بعدرضایی انشایش را خواند اما انشایش مانند احمدی خیلی خوب نبود . احمدی و رضایی شاگرد اول های کلاس بودند ولی انشا های احمدی بهتر بود. بدنه 1 : رفته رفته متوجه شدم که رضایی ابتدا انشاهایش شبیه احمدی شد.یعنی جملات مشابه،کلمات مشابه وموضوعات مشابه.ولی به مرور دوباره انشاهایش بدتر از قبل شد.ماجرا را از خودش جویا شدم.گفت:《راستش از اینکه احمدی از من بهتر انشا می نوشت راضی نبودم. سعی کردم من هم مانند او بنویسم.به تمام انشا هایش با دقت گوش میدادم تا به راحتی مانند او بنویسم و رویش را کم کنم. بدنه 2 : دو،سه تا انشا که شبیه او نوشتم؛معلم قضیه را فهمید و گفت خودم انشا بنویسم وگرنه دیگر نمره نمیگیرم.هرچی فکر می کردم نه دیگر می توانستم مانند احمدی بنویسم نه مانند خودم.چون چهار هفته انشا ننوشته بودم و ذهنم قفل شده بود. دایره لغاتم پراکنده شده بود.قلم به دستم نمیرفت.خیلی اوضاع بدی بود. هنوزم چیزی از این اتفاقات نگذشته ولی هنوز راهی پیدا نکردم.》 نتیجه : بعد از سکوتی من گفتم:《اینکه از روی دیگران بنویسی اصلا درست نیست؛هر انسانی باید مثل خودش باشد.تو باید دوباره چندین انشا بنویسی تا ذهنت باز شود.》بعد با لبخند ریزی گفتم:《رضایی خواست انشا نوشتن احمدی را یاد بگیرد،انشا نوشتن خودش راهم فراموش کرد

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت