داستان ضرب المثل عجله کار شیطان است
در روزگاران قدیم، پیرمردی با همسر مهربان خود، سالیان دراز در آرزوی داشتن فرزندی زیر یک سقف زندگی می کردند، اما با گذشت زمان و غالب شدن ضعف پیری از داشتن نعمت فرزند ناامید گشتند. از آنجا که گفته اند پس از ناامیدی، امید است چندی بعد خداوند متعال با عطا کردن فرزندی به آن دو، رحمت را بر آن خانواده تمام کرد. از آن پس پیرمرد چنان خوشحال بود که شب و روز صحبت از آن مهمان در راه می کرد!
روزی به زنش گفت: آمدن پسرمان نزدیک است؛ می خواهم بر او نام نیکو نهم، احکام دین و آداب و رسوم شریعت را به او بیاموزم و در تأدیب و تذهیب نفس او چنان تلاش کنم که در اندک زمانی شایسته انجام فرایض دینی شود و استعداد کسب کرامات الهی را بیابد؛ چنان که نام او در جهان باقی ماند و فرزندان او مایه شادی دل و روشنایی چشم ما باشند.
زن گفت: تو از کجا می دانی که فرزند ما پسر خواهد بود؟ ممکن است عمر من کفاف داشتن نعمت فرزند را ندهد؛ ممکن است فرزند ما پسر نباشد؛ چگونه این گونه بیهوده گویی می کنی! پیرمرد بعد از سخنان همسرش از حرف خود خجالت کشید و تا زمان وضع حمل زن جز ذکر چیز دیگری نگفت.
القصه،