شیمی دوازدهم -

فصل اول شیمی دوازدهم

میترا فرخی

شیمی دوازدهم. فصل اول شیمی دوازدهم

اگر شمار اتم های کربن در ساختار یک پاک کننده صابونی و غیر صابونی با هم برابر باشد جرم مولی پاک کننده غیر صابونی به اندازه ............. بیشتر است

جواب ها

علیرضا ‌‌‌

شیمی دوازدهم

تاج بده چیزی ازت کم نمیشه خو

جواب معرکه

𐎠𐎾𐎹

شیمی دوازدهم

از بایزید بسطامی –رحمة‌الله علیه- پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ از بایزید بسطامی -رحمت خداوند بر او باد- پرسیدند که تو چگونه به این مقام و مرتبه رسیدی؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمی‌برد. گفت: هنگامی که من ده سال داشتم، شب‌ها نمی‌خوابیدم و مشغول عبادت می‌شدم. شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخسب. یک شب مادرم از من درخواست کرد که : امشب سرد است پیش من بخواب. مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. از آن جایی که مخالفت کردن با درخواست مادرم برای من سخت بود، قبول کردم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. آن شب اصلا خوابم نبرد و نتوانستم نماز شب به جا آورم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم. یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم زیر سرش بود تا راحت بخوابد. آن شب، هزار «قل هو الله احد» خوانده بودم. آن شب هزار بار سوره توحید را خوانده بودم. آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «ای تن، رنج از بهر خدای بکش.» آن دستم که زیر سر مادر بود، بخاطر آنکه بی‌حرکت مانده بود و خون در آن در جریان نداشت، خشک و کرخت شد. به بدن خودم گفتم به خاطر خداوند و خشنودی او، امشب رنج و سختی را تحمل کن. چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت:‌ «یا رب، تو از وی خشنود باش و درجتش، درجه اولیا گردان.» وقتی مادرم مرا در آن وضعیت دید برایم دعا کرد و گفت: خدایا تو از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبه‌اش را در ردیف بزرگان قرار بده. دعای مادرم در حق من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید. دعای خیر مادرم درباره من پذیرفته شد و آن دعای خیر مادر من را به این درجه و جایگاه رساند.

جواب معرکه

مریم

شیمی دوازدهم

بایزید بسطامی (که رحمت خدا بر او باد) پرسیدند که تو قبل از این که به این مقام و مرتبه برسی چگونه فردی بودی و چگونه به این راه هدایت شدی؟ گفت: من ده سال داشتم و شب ها مشغول عبادت بودم. یک شب مادرم از من درخواست کرد که چون امشب سرد است نزد من بخواب. ان دستی که زیر سر مادرم بود بی حرکت مانده بود و خون در آن جریان نداشت. گفتم ای بدن به خاطر خداوند و خشنودی او رنج و سختی امشب را تحمل کن. وقتی مادرم از خواب برخاست و مرا در آن وضعیت دید برایم دعا کرد و گفت: خدایا تو هم از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبه‌اش را در ردیف مرتبه بزرگان و عارفان قرار بده. دعای خیر مادرم درباره من پذیرفته شد و آن دعای خیر مادر من را به این درجه و جایگاه رساند. تاجج ⭐

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت