نگارش هشتم -

درس 1 نگارش هشتم

سوال واضح !

🚶🏼‍♀️ 💔

نگارش هشتم. درس 1 نگارش هشتم

راجب تصویر پایینی بگین از گوگل نباشه پلیز تاج میدم 😉

جواب ها

جواب معرکه

🍃girl 🍃

نگارش هشتم

خودم نوشتم از گوگل نیست تاج بده

جواب معرکه

تصویر پایینی می دونستین لزوما دروازه شهر فقط برای قصه ها نیست ؟! یک روستا در یزد بود اما درونش به اندازه یک شهر زیبا و هر طرفش ماجراهایی داشت . در اینجا همیشه روز بود و همیشه شادی وجود داشت . خانه ها و بام ها های خانت ها هم مثل مردم اون روستا باهم صمیمی و پیوسته و نزدیک بودند . اسمش شهر افتابی بود ولی از ان روز به بعد دیگر افتاب را به خودش ندید . حال و هوایش سرد است، اما زمستان نیست ، گویا این سردی از این مردمان است زیرا می گویند که دیگر باهم خوب نیستند . درواره ی این شهر خیلی وقت است که بسته شده ، زمانی بود که افراد رهگذر از این نردبان رفت و آمد می کردند . زمانی این شهر افتابی از نور خورشید محروم شد که دقیقا یک برج روبه روی خورشید ساخته شد . به طوری کلی انگار خانه ها سوار هم بودند ... نمیدانم خانه ی زیرین اسیب میبیند یا نه !! دیگر روستا نیست ، دورتا دور آن روستا پر از ساختمان های بلند و تیره است زیرا آن خانه ی روستایی گذشته .. توسط آنان اسیر شده .. میگویند به زودی آن هم خراب و یکی از آن ساختمان ها می شود ، حال بگه های امروزی خیال میکنند یک خانه ی ترسناک است . که مردمانش کشته شدند و روح هایشان در این اطراف پرسه می زنند . اما نمیدانند که مردمانش به دلیل نبودن امکانات آنجا را ترک کردند و در گذشته چه شادی هایی و چه خاطره هایی را آنجا رها کرده اند . میگویند هیچ چیز زیاد عمر نمیکند و ابدی نیست ... فکر کنم عمر آن خانه هم همین قدر کوتاه بود ... ای روستای بیچاره!! خودم نوشتمش و برای بهتر خوانده شدن برات تایپش کردم ... پس تاج یادت نره ☆

جواب معرکه

𝑲𝒐𝒅𝒆𝒊𝒏

نگارش هشتم

بنام خداوند بخشنده مهربان موضوع انشا: خزان‌غم‌انگیز ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ      نگاه کن به آسمان هوای پاییز است؛ آری پاییز هم آمد ،چه آمدنی ... امسال از عاشقانه های پاییز خبری نیست، دیگر غروب هایش را با لیوانی داغ در انتهای ایوان انتظار نمی کشی.      پاییز امسال دلگرم خش خش و برگ هایش در گذر نمی شود، این پاییز با مهر نمی آید. پاییز امسال غولی در سینه دارد که با آنفولانزا و سرماخوردگی مثلث مرگ تشکیل می دهند و خودمان و عزیزانمان را به یغما می برد. آری کرونا نیز به عاطفگی های پاییز اضافه شد، پاییزی که حکایت عشق برگ هایش زبان زده خاص و عام است. می راند، از خود برگ ها را تا با آخرین صدای خش خش خردشدنشان در زیر پای ما آخرین پچ پچ دوستت دارم ها را بگوید. آسمان غرش میکند و اشک ابرها به وجودمان سیلی می زند،ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزند اسمان سینه ام پر از درد میشود، پاییز خاکستری کرونازده را کجای دلم جا کنم.        هوای حوصله ام ابریست،دلم انگاری گرفته قدبغض یاکریم ها...حتی دلمان  قرص نیست به قرص خواب های دولت؛ مردم زیر بار این فشار، طعم فرق و مرگ را با هم می چشند. دلم تنگ است ازبه آغوش کشیدن آن هایی که دوستشان دارم،از لمس وجودشان ،تا دلگرم شویم در این روزهای غم انگیز و زمستانی پاییز؛ نمیدانم امتحان است یا گلچین بهترین هایت ،هرچه که هست طاقتمان طاق شده.      ای کریم دلهایمان، قسم به پاییزت که خانه حیات عشاق است، دستگیرمان باش که آرزوهایمان ،آرزو نماند گرچه بنده بندگی نبودیم. ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ پایان.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت