موضوع:فصل زمستان
مقدمه:باریدن برف همیشه لحظات به یاد ماندنی زندگی من است و شادی و سرزندگی را به روح و جان من هدیه میکند.لمس دانه های درخشان و مروارید گونه ی برف و قدم زدن در روز برفی حس آرامش وصف نشدنی به من میدهد.
بند اول :در یک روز با صدایی ملایم که از بیرون پنجره به گوش می رسید،بیدار شدم و سرمای عجیبی در اتاقم حس کردم.نگاهم به پنجره افتاد که دیدم پشت پنجره مقدار زیادی برف سفید نشسته است و دانه های برف رقص کنان همچون لاقوت درخشان از آسمان بر زمین فرود می آیند.
بند دوم:حس عجیبی در دلم جوانه زد و با سرمای برف و زیبایی آن دو حس متفاوت را در قلبم حس کردم .سریع از جا بلند شدم و به سمت حیاط دویدم. برف سفید همه جا را همچون عروسی با شکوه سفید کرده بود.دانه های برفی که صورتم را نوازش می کردند و سکوت برف زیبا بود.به سمت برفها دویدم و دستانم را در عمق برف فرو بردم و با تمام وجودم حسش کردم و از شادی فریاد کشیدم:خدایا شکرت. چه نمعمت زیبا و دلنشینی!
بند سوم:بی اختیار یاد لباس های زمستانی ام افتادم ،پوشیدم و با شور و شوق به دامن طبیعت رفتم .از اینکه لباسی برای زمستان داشتم خوشحال بودم اما