جواب معرکه
ببین من موضوع رو میگم خودم براش انشا هم نوشتم برات میفرستم
موضوع زندگی
زندگی کردن گاه با چاشنی درد و گاه سرشار از احساسات مثبت است...اما متاسفانه یا بدبختانه انسان های سعی در این دارند که زیستن را در پیش چشم مردم خیلی بیهوده بدانند اما واقعیت چیز دیگریست!!ما به دنیا آمدیم تا احساسات مختلف را تجربه کنیم شکسته بخوریم و زمین بیوفتیم و بعد با قدرت بیشتری بر خیزیم و با تحاکم بیشتری به راهمان ادامه دهیم...در واقع همه چیز به مغز خودمان بستگی دارد ما میتونیم با تفکرات و تلقینات خودمان را خوشبخت بدانیم و برعکس میتوانیم هر چیزی را به بدبختی ربط دهیم!!در واقع بشر طبق عادات خود به هر چیزی نگاه سطحی دارد و نمی داند برخی چیز ها دست خودش نیست و رسم طبیعت است!نمی داند که خواسته ها و غم هایش چقدر در برابر سیارات و جهان کوچک است و در عالم خود آن را بزرگ می کند نمی داند که همانطور فصل می گذرد حس و حال آدم ها هم تغییر می کند..البته تعریف همه از زندگی یکسان نیست زیرا تیپ شخصیتی هنرمند و تیپ شخصیتی منطقی و دیگر شخصیت های دیگر زندگی را به گونه های یکسان بیان نمی کند...اما اینکه من زندگی را دوست بدارم آری دوست دارم نه به خاطر این دلایل زیرا من زندگی را جوری دیگر میبینم به نظرم زیبایی های زندگی آنجا هست که در خلوت خویش به این مسائل فکر کنی و غرق شوی آنجاست که خوشبختی!!