جواب معرکه
پدرم صبح زور بیدارم کرد تا برای مسافرت آماده شوم کلی هیجان داشتم با ذوق آماده شدم و سوار ماشین شدم
در راه کلی درخت ،گل های زیبایی بود که آدم محو تماشای آنها میشد بلاخره بعد از ۲ ساعت ما رسیدیم به شمال در کنار دریا هتل گرفتیم تا کمی استراحت کنیم من از هیجان یک جا نمیتونستم بشینم همش میخاستم برم کنار دریا
بلاخره من و خاله ام باهم رفتیم کنار دریا اونجا واقعا بی نظیر ترین بود کمی قدم زدیم بعد روی ماسه های نرم نشستیم چند تا از دختر پسر دور هم جمع شده بودند و اهنگ میخوندند و گیتار میزدند من محو تماشای آنها بودم خیلی عالی گیتار میزدند وقتی هوا تاریک شد ب هتل برگشتیم و بعداز شام جرعت حقیقت بازی کردیم اون روز بهترین روز و اولین روزم از مسافرت مان به شمال بود خیلی خوش گذشت
ببین خوبه