جواب معرکه
تاج لطفا
من یک خودکار آبی هستم و امروز میخواهم داستان یک روز از زندگیام را برای شما تعریف کنم. صبح زود، مانند همیشه، در جعبهی لوازمالتحریر کنار سایر ابزارهای نوشتنی نشستهام. احساس میکنم که امروز روز خاصی خواهد بود.
نیمههای صبح، یک دست کوچک مرا برمیدارد. این دست متعلق به یک دانشآموز است که با اشتیاق به کلاس درس میآید. او مرا به دفترش میبرد و شروع به نوشتن یادداشتها میکند. هر بار که بر روی کاغذ میرقصم، احساس میکنم که افکار و ایدههای او به زندگی تبدیل میشود. رنگ آبی من بر روی کاغذ، جلوهای خاص دارد و هر جملهای که مینویسد، برای من مانند یک اثر هنری است.
سپس، در حین نوشتن، ناگهان یک فکر به ذهنش میرسد. او خطی را پاک میکند و دوباره مینویسد. احساس میکنم که من هم بخشی از این فرآیند خلاقانهام. گاهی اوقات، او با من طراحیهایی میکند که روی کاغذ جان میگیرند. خطوط و شکلها، همه چیز را زیبا میکنند.
در طول روز، من شاهد لحظات مختلفی هستم؛ از لحظات شادی و خنده تا دقایق فکر کردن و اندیشیدن. وقتی که او در امتحان مینویسد، نگرانی و تمرکز را در دستانش حس میکنم. من تنها یک ابزار نیستم؛ من بخشی از این تجربه هستم.
وقتی کلاس تمام میشود، او مرا به خانه میبرد. در آنجا، در کنار دیگر لوازمالتحریر، منتظر روز بعد میشوم. میدانم که هر روز جدید، ماجراجویی جدیدی برای من خواهد بود. من یک خودکار آبی هستم و هر روز داستانها و افکار جدیدی را به تصویر میکشم.