جواب معرکه
صدای دل انگیزش در گوشم می پیچد و برایم از حوادث سفرش، آن چه دیده و شنیده و از آن گذر کرده می گوید، از باران های سیل آسا، آفتاب های سوزان، جنگل های انبوه، روستاهای پر هیاهو، گیاهان سرمست و آدم هایی که کنارش خستگی در کرده اند.
رودخانه یک دل به بزرگی دنیای اطرافش دارد. بی منت به همه موجودات می بخشد و در گذرش از مسیرهای هموار، سنگلاخ ها، جنگل ها و لا به لای صخره ها هیچ موجودی از محبت های بی دریغش محروم نیست. چه گیاهان زیبایی که زیبایی شان را از زلالی این رود وام گرفته اند، چه پرندگان و حیواناتی که از دلش سیراب شده اند و چه آدم هایی که کنارش آسوده اند و شادی کرده اند.
کافیست در کنار این رودخانه در گذر بنشینی و ساعتی بی خیال دنیای پر هیاهوی اطرافت شوی. کافیست دل به دلش بدهی، به عمق صدایش بروی و قلبت را آرام کنی تا صدای رودخانه را نرم و روان و گرم بشنوی که از تجربه هایش برایت می خواند.
رودخانه همیشه حرف های زیادی برای گفتن دارد، از گذشته های دور تا همین لحظه ی اکنون، می داند چه رفته و چه آمده و چه ماندنی شده است. کافیست دل به حرف هایش بدهی تا برایت بگوید که گذرش در این مسیر پر فراز و نشیب چقدر به زندگی ما آدم ها شباهت دارد.
آن جا که برای رسیدن به سراشیبی مجبور است تا ارتفاعات بالا برود، آن جا که به خاطر سهل انگاری دیگران آبش گل آلود می شود، آن جا که با شادی بچه هایی که داخلش شنا می کنند می خندد و غم گریه های دخترکی که پدرش را از دست داده دلش را به درد می آورد.
پشت این گذر پر فراز و نشیب و این مسیر طولانی بی شک حکمتی نهفته است برای آنان که تفکر می کنند و همواره سعی می کنند از لایه ظاهری اتفاقات و پدیده ها به عمق سفر کنند و بیشتر بدانند